داعش

ساخت وبلاگ

با ورود نیروهای عراقی به فلوجه، صدها خانوادۀ این شهر از چنگ داعش نجات یافتند و تاکید کردند که عناصر تروریست داعش، خودروهای مردم را سرقت کردند و ساختمان ها را آتش زدند و سپس به صورت دسته جمعی، به سمتی نامعلوم گریختند.

وضعیت تروریستهای داعش قبل از فرار از فلوجه از زبان مردم شهر + فیلم

یکی از شهروندان فلوجه به خبرنگار شبکه العالم گفت: عناصر داعش، تجهیزات خود را رها کرده و زنانشان را با خود بردند؛ آن ها غیرنظامیان را به حال خود رها کردند؛ بدرفتاری داعشی ها با کودکان و بزرگ ترها، یکسان بود؛ آن ها پل ها را ویران و زیرساخت ها را نابود کردند.

یکی دیگر از شهروندان فلوجه به خبرنگار العالم گفت: ما از ساکنان منطقه الازرقیه هستیم، نیروهای ارتش که آمدند، داعشی ها فرار کردند و خانه های مردم به ویژه خانه های عناصر پلیس را آتش زدند، آن ها هنگام فرار، خودروهایی که بنزین داشتند را از ما می گرفتند و با خود می بردند، اگر نزد ما غذا می دیدند آن را نیز می گرفتند، چون دیگر حتی غذا هم نداشتند.

گواهی نجات یافتگان فلوجه، از شرایط دشوار مردم این شهر، هنگام حضور داعشی ها حکایت دارد.

یکی از شهروندان فلوجه نیز گفت: ما به مدت یک ماه و نیم با اتهاماتی ساده نزد داعش زندانی بودیم، به عنوان مثال به من گفته بودند چون دو سال پیش برادرانم را زندانی کرده بودند، من تهدیدی برای آن ها به شمار می روم، به همین سبب مرا هم زندانی کردند.

آزادسازی فلوجه، با مشکلات و مشقت های فراوانی عملی شد، زیرا نیروهای عراقی، بیم آن داشتند که این عملیات، به غیرنظامیان آسیب بزند و داعش نیز با علم به این مساله، هزاران نفر از مردم فلوجه را به گروگان گرفته و از آن ها سپر انسانی ساخته بود.

شهر فلوجه روز جمعه از تسلط داعش آزاد شد.

داعش...
ما را در سایت داعش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ایرانی xn--mgbpqt بازدید : 202 تاريخ : دوشنبه 31 خرداد 1395 ساعت: 23:06

"ثامر سبهان" در گفت و گو با شبکه العربیۀ عربستان خاطرنشان کرد، او اولین سفیر در دنیاست که قبل از ورود به پایتخت کشور مقصد، اخراجش را خواستار شده اند.

 


وی در ادامۀ ادعاهای خود و با نادیده گرفتن تحرکات مداخله جویانۀ اش در عراق افزود: از طریق این عملیات تلاش می شود که توجه افکار عمومی از حوادث داخل عراق به سوی دیگری معطوف شود.
سبهان گفت: اعضای هیأت دولت عراق تا حدی از تعقل و تفاهم در اقدام برای مصلحت دو کشور پیروی می کنند و همکاری آنها در این زمینه بسیار خوب است.
گفتنی است ابراهیم جعفری وزیر خارجۀ عراق تحرکات سفیر عربستان را دخالت در امور داخلی عراق توصیف و خاطرنشان کرد که اقدام های او ربطی به حوزۀ اختیاراتش به عنوان سفیر ندارد.
وزارت خارجۀ عراق همچنین روز جمعه در بیانیه ای تأکید کرد که قبلا سفیر عربستان در بغداد را احضار و به وی تفهیم کرده است که باید به عرف بین المللی پایبند باشد وگرنه اقدام های مقتضی علیه او صورت خواهد گرفت.
این بیانیه می افزاید: وزارت خارجه عراق به سفیر هیچ کشوری اجازه نمی دهد که از موقعیت خود برای شعله ور کردن اختلافات مذهبی و طایفه ای در عراق سوء استفاده کند.

داعش...
ما را در سایت داعش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ایرانی xn--mgbpqt بازدید : 231 تاريخ : دوشنبه 31 خرداد 1395 ساعت: 23:06

امام زمان (عج) کیست؟ مشخصات ظاهری ایشان چیست؟

امام زمان(ع) آخرين حجت خدا و ذخيره او براي عالم هستي است كه به واسطه او، زمين از عدل و قسط پر مي‌ گردد و دين الهي اسلام پابرجا شده و استقرار مي‌ يابد و مردم به سمت عبادت و عبوديت خداوند حركت مي‌ كنند. او واسطه فيض الهي به عالم وجود است و عنايات و الطاف الهي، از طريق او به مخلوقات مي‌ رسد. او آخرين وصي پيامبر خاتم است كه خداوند به واسطه وجود او بلاها را از مردم ـ به خصوص شيعيان ـ دفع مي‌ كند؛ چنان كه آن بزرگوار فرمود: من خاتم اوصيا هستم و خداوند به واسطه من بلا را از اهل و شيعيانم دفع مي‌ كند.(بحار الانوار، ج52، ص30).

او وارث علم انبياء و اولياي الهي است. و ويژگي‌ ها و خصايص آنان در او جلوه‌ گر است. او مظهر رحمت بي منتهاي خداوند است كه دوران حكومت او، انسان‌ ها معناي كامل مهر و عطوفت الهي را با همه ابعادش حس مي‌ كنند. او حافظ دين خداوند و مبين آيين او بوده و وظيفه هدايت گري را بر عهده دارد و با احاطه بر قلوب مردمان، هر آن كس را كه خواهان سعادت و نيك بختي است، تربيت و راهبري مي‌ كند. البته اينها بخشي از ويژگي‌ هاي شخصيتي امام عصر(عج) است.

 

از روايات مي‌ توان استفاده كرد كه حضرت در قيافه مردي چهل ساله ظهور مي‌ كنند. آن بزرگوار داراي چهره‌ اي گندمگون ، پيشاني بلند، ابرواني كشيده، چشماني درشت وسياه، دندان‌ هاي براق و گشاده است. در گونه راست ايشان خالي مشكين قرار دارد و اندام آن بزرگوار ميانه است.

داعش...
ما را در سایت داعش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ایرانی xn--mgbpqt بازدید : 186 تاريخ : شنبه 29 خرداد 1395 ساعت: 19:46

هشت پرسش یک عالم شیعه از سلفیها

 

به گزارش شیعه تی وی به نقل از سرویس علمی و فرهنگی خبرگزاری حوزه، آیت الله سبحانی در نوشتاری پیرامون عقاید سلفیه و نگاه آنان به دین  چند سوال از این فرقه پرسیده‌اند.

سلفی‌ها مى‌گويند بايد از صحابه و تابعان پيروى كرد، زيرا فهم آنان، مقياس حق و باطل است. آنان در اين مورد، با حديث منقول رسول خدا استدلال مى كنند كه فرمود: «خير القرون قرنى ثم الذين يلونهم ثم الذين يلونهم...» ;«بهترين مردم، مردم زمان من هستند. سپس مردمى كه پس از آنان مى آيند. سپس مردمى كه بعد از آن گروه مى آيند».(1)

آن گاه دوران هر كدام از سه گروه ياد شده را صد سال تخمين مى زنند كه مجموعاً بالغ بر سيصد سال مى شود. ابن تيميه ، و پيروان مكتب او، با اين حديث، سه قرن نخست اسلامى را كه هر قرنى از نظر آنان صد سال است، ملاك حق وباطل شمرده و آن چه را كه در اين زمان انجام گرفته و يا عملاً بر آن صحّه گذارده اند، كاملاً مى پذيرند، چون پيامبر در اين حديث، سه قرن را قرن ممتاز شمرده است. امتياز اين قرن ها به خاطر كسانى است كه در آن سيصد سال زندگى مى كردند و لازمه ى خير و نيكى آنان اين است كه گفتار و سكوت آنان را حجت بدانيم.

اين نظريه، با ابهامات زيادى همراه است.

*سؤال اول

«قَرْن» در لغت عرب، بر خلاف اصطلاح معاصر ـ به معنى صد سال نيست، بلكه به معنى جمعيتى است كه در يك زمان با هم زندگى مى كنند و سپس جمعيت ديگر جاى آنان را مى گيرند و قرآن مجيد هم كلمه ى «قرن» را در همين معنا به كار برده است:

واژه ى «قرون» در قرآن كريم هفت بار به كار رفته و هرگز از آن، «قرن» اصطلاحى يعنى صد سال اراده نكرده، بلكه آن را به معناى مردمِ يك زمان به كار برده است; اينك نمونه ها:

1. ( ألَمْ يَرَوا كَمْ أَهْلَكْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْن مَكّناهُمْ فِى الأرْضِ ما لَمْ نُمَكِّن لَهُمْ وَأَرْسَلْنَا السَّماءَ عَلَيْهِمْ مِدراراً وَجَعَلْنَا الأنْهارَ تَجْرى مِنْ تَحْتِهمْ فَأَهْلَكْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَأنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْناً آخَرين ) .( [2])

«آيا نديده اند كه چه اندازه پيش از ايشان جمعيت هايى را نابود كرديم كه در زمين، آنان را توانمند ساخته بوديم; به گونه اى كه به ايشان آن توان را نداده ايم و از آسمان به فراوانى براى آن ها باران فرستاديم و جوى ها از زير آنان روان ساختيم، ولى سرانجام به خاطر گناهانشان آنان را نابود كرديم و جمعيتى ديگر پديد آورديم».

بنابراين تفسير حديث «خير القرون» به سيصد سال، هيچ پايه و اساسى ندارد و اصطلاح امروز نمى تواند، قرينه بر تفسير حديث باشد.

ابن منظور در لسان العرب نوشته است:«قرن»، نسلى را مى گويند كه پس از نسل ديگر مى آيد و در مقدار فاصله زمانى اين دو فصل اقوال گوناگونى هست; مانند:

1. ده سال، 2. بيست سال، 3. سى سال، 4. شصت سال، 5. هفتاد سال، 6. هشتاد سال.

در نهايه ى ابن اثير آمده است: قَرن، مردم يك زمان  و از ماده «اقتران» گرفته شده است. گواه بر اين كه «قرن» به معنى مردم يك زمان است شعر شاعر مى باشد كه گفته است:

إذا ذهبَ القرنُ الذي أنتَ فيهم *** وخُلّفتَ في قرْن فأنتَ غريب

يعنى:هرگاه مردمى كه تو در ميان آن ها هستى بروند. و تو در ميان مردمى ديگر بمانى، در اين هنگام غريب هستى.( [3]) ابن حجر عسقلانى در تفسير حديث «خير القرون...» كه در صحيح بخارى آمده، قَرن را به معناى مردم يك زمان تفسير كرده است: «القرن: اهل زمان واحد متقارب اشتركوا فى أمر من الأمور ويقال: إنّ ذلك مخصوص بما إذا اجتمعوا فى زمان نبىّ أو رئيس يجمعهم على ملّة أو مذهب أو عمل، ويطلق القرن على مدّة من الزمان». ( [4])

«قرن، مردم يك زمان را مى گويند كه در كارى از كارها با هم شريك باشند و گاهى به مردمى مى گويند كه در زمان يك پيامبر يا رئيس باشند كه آن ها را بر يك روش يا مذهب يا كارى متحد سازد و قرن، گذشته از مردم، بر خود زمان نيز گفته مى شود».

ابن حجر سپس با يك محاسبه ى خيالى كوشش كرده است كه مدت آن را صد سال معرفى كند تا بتواند سيصد سال اول تاريخ اسلامى را شامل شود.( [5]) او گفته است چون يك نفر از صحابه به نام ابوالطفيل پس از صد سال از هجرت درگذشته است، پس عصر صحابه را بايد يك صد سال گرفت; در حالى كه ميزان، حال اكثريت صحابه است; نه فرد نادر آن ها و غالب آن ها در هفتاد سالگى درگذشته اند. اتفاقاً خود وى معتقد است: متوسط سن افراد همان هفتاد سال است.

يادآور مى شويم با اختلاف كثيرى كه در مدت اين زمان هست، نمى توان آن را به صد سال تفسير كرد. از اين گذشته، قرآن بهترين مدرك است كه هرگز قرن را به معنى صد سال نگرفته، بلكه مردم يك زمان دانسته كه حداكثر مدت را شصت  سال حساب مى كنند، نه بيشتر.

فرض كنيم مقصود همان سيصد سال اول است; اكنون مى پرسيم چگونه مى توان آن ها را، شريف ترين قرن ها خواند در حالى كه آن چه كه اهل حديث بدعت مى خوانند، همگى در همان صد سال نخست يا كمى بيش از آن بوده است؟

ظهور «خوارج» در سال 39هجرى آغاز شد و بعداً هم ادامه يافت و به فِرَق گوناگون تقسيم شدند.

پايه گذار «مرجئه» حسن بن محمد حنفيه است و او در اواخر قرن نخست درگذشت; هر چند «ارجاء» در طول زمان معانى مختلفى به خود گرفته است.

«قدريه» از معبد بن عبدالله جهنى بصرى ، متوفاى 80هـ.، آغاز شد، پس از او پرچم «قدريه» را غيلان بن مسلم دمشقى به دست گرفت و در سال 105 در دمشق به دار آويخته شد.

«معتزله» در سال 105هـ. پى ريزى شد، آن گاه كه واصل بن عطا از مكتب استادش، حسن بصرى جدا شد و اعتزال را پى ريزى كرد.

بنابراين، اكثر مذاهب و فِرَق باطله از نظر «سلفيه» در آخر قرن اول، و اوايل قرن دوم پديد آمده است. چگونه مى توان آن سه قرن را، «خير القرون» خواند.

خلاصه اين كه حديث «خير القرون» از دو نظر مخدوش است:

1. از نظر تفسير كلمه«قرن» به صد سال و كليه ى كسانى كه در اين سه قرن مى زيسته اند;

2. از نظر واقعى و تحقق خارجى، زيرا مذاهب انحرافى در همان دو قرن نخست رشد كرد و گسترش يافت و گروه بندى ها در آن زمان پديد آمد;

*سؤال دوم

خصيصه ى انسانى، همواره، داشتنِ اختلاف و تفاوت در فكر و انديشه است واصحاب پيامبر وحتى تابعان، ازاين خصيصه مستثنا نبودند وحتى در عصر رسول خدا تا چه رسد به زمان پس از درگذشت آن حضرت، برداشت هاى مختلفى از اسلام داشتند كه اينك به نمونه هايى اشاره مى كنيم:

1. اختلاف در غنايم جنگى بدر

ياران پيامبر (صلى الله عليه وآله) پس از پيروزى در جنگ بدر درباره ى اسيران جنگى و غنايم به دو گروه تقسيم شدند: گروهى اصرار بر كشتن آنان و گروهى بر گرفتن فديه و آزاد كردن آنان داشتند و اين اختلاف به قدرى شديد بود كه قرآن به نكوهش آنان پرداخت: ( لَولا كِتابٌ مِنَ اللهِ سَبَق لَمَسَّكُمْ فِيما أَخَذْتُمْ عَذابٌ عَظيم )( [6])

«اگر نوشته ى ثابتى از جانب خدا از پيش نبود، در اين كارى كه در پيش گرفته ايد، كيفر بزرگى به شما مى رسيد».

2. صلح حديبيه

در صلح حديبيه كه پيامبر (صلى الله عليه وآله) با قريش صلح كرد و حتى حاضر شد لقب رسول الله (صلى الله عليه وآله) را از كنار نام خود در عهدنامه بردارد، موجى از اختلاف پديد آمد. گروهى صلح نامه را  مايه ى ذلّت خواندند و به يك ديگر مى گفتند: «فَعَلامَ نعطى الدنيّة فى ديننا»، ولى گروه ديگر تسليم رسول خدا بودند.( [7])

3. روزه در سفر

رسول گرامى (صلى الله عليه وآله) در سال هشتم هجرى، در روز دهم ماه رمضان از مدينه خارج شد و هنگامى كه به نقطه اى به نام «كراع الغميم» رسيد، كاسه ى آبى خواست و آن را بلند كرد و همه ى مردم ديدند. آن گاه حضرت از آن نوشيد. به رسول خدا گفتند كه برخى به حالت روزه باقى مانده اند، فرمود: «أُولئِك العصَاةُ، أُولئك العُصَاةُ» (آن ها گنه كارند، آن ها گنه كارند).( [8])

4. جلوگيرى از نگارش نامه اى براى امّت

رسول گرامى (صلى الله عليه وآله) در بستر بيمارى بود و گروهى از ياران، گرد او را گرفته بودند. فرمود: قلم و كاغذى بياوريد تا چيزى بنويسم كه بعد از من گمراه نشويد. گروهى با آوردن قلم و كاغذ موافقت و گروهى سرسختانه با آن مخالفت كردند. آن گاه كه رسول خدا اختلاف آنان را ديد، فرمود: «برخيزيد! شايسته نيست نزد من با يك ديگر كشمكش كنيد».( [9])

حال با وجود اختلاف در ميان صحابه، تكليف چيست؟ آيا مجاز هستيم به هر كدام عمل كنيم يا راهى براى ترجيح وجود دارد؟

اختلاف پس از درگذشت رسول خدا (صلى الله عليه وآله)

اختلاف فكرى در ميان انسان ها، امرى طبيعى است  و صحابه و تابعين هم از اين امر طبيعى، مستثنا نبودند و اختلاف آنان در مسائل عقيدتى و شرعى بيش از آن است كه در اين جا ذكر شود. هنوز آب غسل پيامبر نخشكيده بود كه در گزينش «خليفه»، اختلاف نظر شديدى در ميان صحابه بروز كرد كه حتى كار به زد و خورد كشيد و اگر كسى تاريخ سقيفه را در تاريخ طبرى و ديگر كتاب هاى تاريخى بخواند، عمق اختلاف را درك مى كند.

پس از استحكام پايه هاى خلافت، اختلاف در فكر و انديشه، در ميان ياران رسول خدا، گسترش يافت  و ريشه هاى فِرَق اسلامى از قدريه و مرجئه و معتزله ومجسمه و همه و همه در قرن اول تاريخ اسلامى پديد آمد و در دوران تابعين و تابعينِ تابعين رو به فزونى نهاد.

اكنون اين سؤال مطرح مى شود: اگر بايد فهم و برداشت «سلف» را ملاك فهم قرآن و سنت بگيريم، مقصود كدام فهم و كدام برداشت است؟ اين «هفتاد و سه فرقه» در همان اعصار نخست پديد آمدند و جمعيت هايى را به خود وابسته ساختند; پس چرا شما همه   ى آن ها را جز يكى در آتش دوزخ مى دانيد و تخطئه مى كنيد; در حالى كه آن ها هم از «سلف» بوده اند؟

شديدترين جنگ ها و نزاع ها، در سه قرن نخست اسلامى و در هنگام حكومت امويان و عباسيان رخ داد و هر كدام از اين نحله ها، براى خود مكتب و منطقى داشتند. چگونه مى توان همه ى اين اختلاف ها را ناديده گرفت ويك «سلف صالح» منسجم و دور از اختلاف تصوّر كرد كه در همه ى مسائل، ملاك سنجش حق و باطل باشد.

*سؤال سوم

اگر بناست بر فهم و درك «سلف صالح» در سه قرن اول مراجعه كنيم، چرا فهم اهل بيت (عليهم السلام) و سخنان آنان ميزان حق و باطل نباشد؟ آنان خود از سلف صالح و برترين آن ها و بى نيازترين امت اسلامى در فهم مسائل دينى از ديگران بودند و پيامبر گرامى آنان را همتا و هم سنگ قرآن قرار داد و فرمود: «انّى تارك فيكم الثقلين، كتابَ الله وعترتى، ما إن تَمَسَّكْتُم بِهِما لَنْ تَضِلّوا أبداً». ( [10])

:«من در ميان شما دو چيز گران بها يعنى قرآن و اهل بيت خودم را بر جا مى گذارم كه اگر از آن ها پيروى كنيد هرگز گمراه نمى شويد».

چرا اين همه روايات از پيامبر گرامى (صلى الله عليه وآله) درباره   ى دخت گرامى اش كه او را «سيدة نساء العالمين; سرور زنان جهان» و فرزندانش را مانند «سفينه   ى نوح» ( [11]) معرفى كرد، مورد توجه قرار نگيرد و به آن ها مراجعه نشود در حالى كه آنان گل سر سبد سلف صالح بودند؟

*سؤال چهارم

مسلمانان به شهادت قرآن، رسالت پيامبر (صلى الله عليه وآله) را خاتم رسالات و نبوت او را پايان بخش نبوت ها مى دانند و آنچه مربوط به دين و شريعت است، بايد از خود رسول خدا (صلى الله عليه وآله) به مردم برسد. با توجه به اين اصل، چگونه مى توان «فهم صحابى» را براى ديگران حجت دانست، در حالى كه معناى آن اين است كه هنوز باب نبوت و گزارش از عالم معنا بسته نشده است و يكى از حجت هاى خدا، فهم و اجتهاد صحابه است؟

شوكانى ، از طرف داران مسلك وهّابى  به اين حقيقت، اعتراف كرده است:«حق، اين است كه قول صحابى حجت نيست. خدا براى اين امّت، جز يك پيامبر و رسول (صلى الله عليه وآله) نفرستاده است. صحابه و كسانى كه پس از آنان مى آيند، همگان مكلّفند از كتاب  و سنت، پيروى كنند، آن كس كه بگويد جز كتاب و سنت، حجّت ديگرى هست، در دين خدا چيزى را گفته است كه خدا به آن، امر نكرده است.( [12])

*سؤال پنجم

سلفى ها غالباً روى «سلف صالح» تكيه مى كنند. اگر قيد صالح، قيد احترازى است كه سلف را به دو گروه صالح و غير صالح تقسيم مى كند، اين خود، مشكل آفرين است كه چگونه صالح را از غير صالح تشخيص دهيم؟ آيا حكّام اموى كه خون اهل بيت پيامبر (صلى الله عليه وآله) و هزاران بى گناه را ريختند، نيز از سلف صالح هستند؟ آيا خلفاى بنى عباس كه نخستين خليفه   ى آنان لقب «سفّاح; خونريز» به خود گرفت، از «سلف صالح» است؟ محدثان و فقيهانى كه با اين نظام ها هم سو بودند و توجيه گر كارهاى آنان بودند، از كدام دسته اند; صالحند يا طالح؟

مسلّماً اين گروه، قيد صالح را قيد توضيحى مى دانند و همه ى «سلف» را صالح مى شمارند، ولى تاريخ به شدت آن را ردّ مى كند. از نظر منطق «سلفيه»، چگونه مى توان قتل خليفه   ى سوم را توجيه كرد؟ مقتول از«صحابه» و قاتلان از«صحابه» و «تابعان» بودند؟ چگونه مى توان جنگ هاى سه گانه   ى «جمل» و«صفين» و «نهروان» را تبيين نمود؟ آيا كسانى كه بر ضد خليفه   ى منتخب قيام كردند همگان سلف صالح بودند؟

سلفى ها در اين مقام مى گويند: ما نبايد درباره ى آنان سخن بگوييم. خدا شمشيرهاى ما رااز خون آن ها پاك دانسته است. پس زبان خود را نيز آلوده نكنيم.

اكنون بايد پرسيد: اين منطق از آن كيست؟ آيا سخن وحى است يا سخن يك بشر خطاكار؟ چگونه مى توانيم درباره‌ی تابعان سخن بگوييم، اما درباره   ى صحابه، حق گفتن نداريم; در حالى كه قرآن درباره   ى همين خطوط قرمز، بسيار سخن گفته است؟

از اين گذشته، ما مى خواهيم دين خود را از آنان بگيريم وبا سكوت، مشكلى حلّ نمى شود.

*سؤال ششم

اگر ميزان فهم ودرك، «سلف» است، نتيجه اين مى شود كه عقل و شعور خود را تعطيل كرده، فقط گوش به سخنان سلف بدهيم. بنابراين، مسائلى كه «سلف» درباره ى آن ها چيزى نگفته اند نبايد مطرح شود، لذا يكى از انتقادها درباره ى نظريه ى احمد بن حنبل   كه قرآن را قديم معرفى مى كرد اين است كه قرآن و سنت درباره   ى قديم بودن يا حادث بودن قرآن سخن نگفته است، پس چگونه او در اين باره اظهار نظر مى كرد؟! چگونه مى توان به نظريه ى سلف اكتفا كرد، در حالى كه هزاران مسأله در عرصه ى عقايد و احكام براى خود پاسخ مى طلبد؟ چگونه مى شود از كنار اين مسائل بگذريم و پاسخ دين خاتم را در آن موارد بازگو نكنيم؟

*سؤال هفتم

روش «سلف» اين بود كه گوينده ى شهادتين را مسلمان تلقى كرده و هرگز قلوب مردم را نمى شكافتند و از عقيده ى آن ها تفتيش نمى كردند.  از رسول خدا (صلى الله عليه وآله) نقل كرده اند كه فرمود: من نيامده ام تا قلوب مردم را بشكافم و از درون آن ها مطلع شوم. اين در زمانى بود كه خالد بن وليد به پيامبر گفت: بسيار از نمازگزاران، به زبان چيزى را مى گويند كه در دل قبول ندارند. پيامبر در پاسخ فرمود: «إن لم اؤمر ان أنقّب عن قلوب الناس ولا أن أشقّ بطونهم ;( [13]) من هرگز مأمور به تفتيش قلوب مردم و شكافتن درون آن ها نشده ام».

بنابراين سلف صالح از نظر سلفى ها بر همين روش بودند و جزگروه اندكى به نام «خوارج»، كسى اهل «تكفير» نبود. آرى به خود حق مى دادند كه نقد كنند، اما به خاطر اختلاف فكرى و عقيدتى و عملى، يك ديگر را «تكفير» نمى كردند.

اكنون  خَلَفى كه ادعاى پيروى از اين «سلف صالح» دارند، تنها با سلاح تكفير و تفجير (انفجار و عمليات انتحارى) با مسلمانان روبه رو مى شود. اكنون موج تكفير كه از سوى جريان سلفى به راه افتاده، آبروى اسلام را در جهان به خطر انداخته و احياگر انديشه ى باطل كشيشان است كه مى گفتند: «اسلام، در پرتو شمشير پيشرفت كرده است»; چرا؟

*سؤال هشتم

اكنون كه منبع فكرى، كتاب و سنت است، كتاب و سنت بر عقل  بسيار، تأكيد مى كنند. واژه ى «عقل» در قرآن 49بار آمده است و واژه هاى «نُهى» و «لُبّ» ، مكرراً به كار رفته است. سرانجام، ما خدا را و رسالت پيامبر (صلى الله عليه وآله) را با عقل شناخته ايم. چگونه اين خلف صالح به سلف صالح نسبت مى دهد كه بهره گيرى از عقل، كار «عقليون» است و «عقليون» جايگاهى در ميان مسلمانان ندارند؟

آنان توجه ندارند كه كنار نهادن خِرَد و بى اعتنايى به آن سبب مى شود كه اصل دين متزلزل شود، زيرا اساس دين كه همان شناخت خدا وشناخت انبيا و آخرين پيامبر (صلى الله عليه وآله) است، تنها با كتاب و سنت، انجام نمى پذيرد. حتى قرآن مجيد، «توحيد در خالقيت و ربوبيت» را با قانون خرد ثابت مى كند و مى فرمايد: ( لَوْ كانَ فِيهِما آلِهَةٌ إلاّ الله لَفَسَدتا ) ;( [14])«اگر در آسمان و زمين، خدايانى جز "الله" وجود داشتند، آن دو تباه و نابود مى شدند».

*سخن پایانی

در پايان يادآور مى شويم شيوه ى سلف صالح در تمام برخوردهاى نظامى، بر نرمش و مدارا و سازش با رسوم و آداب مردم بود و رمز موفقيت و گسترش سريع اسلام، در گرو همين عدم مداخله در آداب و فرهنگ ها بود. پس از مسأله ى توحيد و اعتقاد به سراى ديگر و نبوت پيامبر اسلام و به پا داشتن نماز و پرداخت زكات، در بقيه ى مسائل، كوچك ترين مداخله اى نمى كردند. در حقيقت، هدف، اين بود كه انسان ها از بندگى غير خدا به بندگى خدا درآيند و هرگاه به اين امر، اعتراف مى كردند، بقيه ى مسائل به خود آن ها واگذار مى شد، مگر آن كه مسائلى مانند شراب و قمار مطرح شود، كه فقط حدّ شرعى اجرا مى شد; آن هم با رعايت همه ى شرايط كه در موارد اندكى، تحقق مى يافت، ولى آيا روش اين «سلفى ها» هم همين است؟ آيا افراد، در انجام وظايف دينى خود در حرمين شريفين آزادند؟ مسأله ى «زيارت قبور» و «توسل به ارواح مقدسه» يكى از مسائل فرعى است كه هرگز سلف صالح آن ها را مطرح نمى كردند، ولى الآن در رأس تمام امور قرار گرفته است. گسترش قمار و شراب و روابط نامشروع دختر و پسر و تأسيس بانك هاى ربوى، تربيت نسل نو و رساندن پيام اسلام به ناآگاهان و نشان دادن رأفت اسلامى، اصلاً براى آن ها مطرح نيست.

اشغال  سرزمين هاى اسلامى، سيطره ى كفار بر مسلمانان و به خاك و خون كشيده شدن مسلمانان بى گناه و غصب اراضى و خانه هاى آنان، اصلاً مورد نظر اين سلفى ها نيست و آن ها خود را به غفلت زده اند و همه ى اين امور را ناديده مى گيرند و نسبت به آن ها احساس وظيفه نمى كنند; فقط به يك رشته مسائل فرعى و جزئى پرداخته اند. حالا ببين تفاوت ره از كجاست تا به كجا؟

به همين دليل، در طول فعاليت اين گروه ها، اسلام و مسلمانان نه تنها به عزت و كرامت، دست نيافتند، بلكه روز به روز در دام كفار گرفتارتر و دچار آسيب و شكست بيشتر شدند.

ما، در اينجا دامن سخن را كوتاه كرده و از عالمان واقعى اسلام، در هر مكان و منطقه اى كه زندگى مى كنند، خواهان تشكيل يك همايش بى طرف، درباره ى دعوت به وحدت و تقريب و اصلاح روش هاى فكرى و اعتقادى هستيم تا خلف اين امّت نيز همچون سلف آن به عزّت وكرامتى كه مورد نظر خدا و رسول است، دست يابند.

 

 ==================

[1] . صحيح، بخارى، حديث شماره 2652، 3651 و 6429.

[2] . سوره‌ى انعام، آيه   ى 6.

[3] . لسان العرب، ج13، ص 313، ماده «قرن»; قاموس المحيط، ج4 ص 208.

[4] . فتح البارى، ج7، ص 4، باب فضائل أصحاب النبى (صلى الله عليه وآله) .

[5] . همان.

[6] . سوره   ى انفال، آيه   ى68.

[7] . سيره   ى ابن هشام، ج3، ص 346.

[8] . نووى، شرح صحيح مسلم، ج7، ص 32.

[9] . صحيح بخارى، حديث 114.

[10] . صحيح مسلم، ج7، ص123ـ122; ترمذى، شماره   ى 874; كنزالعمال، ج1، ص 44 و حاكم، مستدرك، ج3، ص 148.

[11] . مستدرك حاكم، ج3، ص 151 .

[12] . بحوث مع اهل السنة والسلفية، ص 235.

[13] . صحيح مسلم، باب زكاة، حديث شماره 2341.

[14] . سوره   ى انبياء، آيه   ى 22.

داعش...
ما را در سایت داعش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ایرانی xn--mgbpqt بازدید : 174 تاريخ : شنبه 29 خرداد 1395 ساعت: 19:46

پاسخ

فاطمه زهرا، سلام الله علیها، بعد از رحلت رسول خدا، صلی الله علیه و آله، به شدت محزون و غمگین بودند. جبرئیل جهت تسلای خاطر حضرت، خدمتشان می رسیدند و مطالبی را در مورد جایگاه پدرش در بهشت و آینده دنیا و فرزندان گرامیش، ارائه می کردند و حضرت علی علیه السلام این مطالب را می نوشت که در لسان ائمه اطهار علیهم السلام به صحیفه حضرت فاطمه شهرت یافت.

این مصحف کاملا از چشم افراد مخفی نبود. تعداد اندکی از اصحاب ائمه توفیق مشاهده مصحف حضرت فاطمه را داشتند. در حال حاضر این مصحف نورانی در اختیار امام زمان عجل الله فرجه است و کس دیگری به آن دسترسی ندارد. از سیره ائمه علیهم السلام، استفاده می شود که امام زمان هم به بعضی از یاران خاصش، مصحف مادرش حضرت فاطمه را نشان می دهد. ولی در اختیار عموم بگذارد یا نه، از روایات مطلبی در این مورد نیامده است.

رفت و آمد جبرئیل به خانه حضرت زهرا و ارائه این مطالب، در مدت زندگی آن حضرت بعد از رحلت پدر بزرگوارش، بوده است.

حضرت امام صادق علیه السلام در این باره می فرمایند:

«إِنَّ فَاطِمَةَعلیها السلام  مَکثَتْ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله خَمْسَةً وَ سَبْعِینَ یوْماً وَ کانَ دَخَلَهَا حُزْنٌ شَدِیدٌ عَلَی أَبِیهَا وَ کانَ یأْتِیهَا جَبْرَئِیلُ علیه السلام  فَیحْسِنُ عَزَاءَهَا عَلَی أَبِیهَا وَ یطَیبُ نَفْسَهَا وَ یخْبِرُهَا عَنْ أَبِیهَا وَ مَکانِهِ وَ یخْبِرُهَا بِمَا یکونُ بَعْدَهَا فِی ذُرِّیتِهَا وَ کانَ عَلِی علیه السلام  یکتُبُ ذَلِک؛ فاطمه علیها السلام بعد از پدرش تنها هفتاد و پنج روز در این جهان زندگی کرد[1] و در طول آن مدت غم ها و غصه های زیادی را تحمل نمود. جبرئیل در آن ایام مرتب به حضور فاطمه علیها السلام نازل می شد و او را در عزای پدر تسلیت می گفت و از مقام و جایگاهش در آن سوی جهان با خبر می ساخت و همچنین از اوضاع آینده دنیا و سرنوشت فرزندانش آگاه می نمود و علی علیه السلام آن ها را می نوشت و همه این ها مصحف فاطمه علیها السلام را تشکیل می داد»[2]

و در یک حدیث دیگری «امام صادق(علیه السلام) می فرمایند:

مصحف فاطمة ما فیه شی ء من کتاب اللَّه و إنّما هو شیء ألقی علیها بعد موت أبیها صلّی اللَّه علیهما؛ در مصحف فاطمه چیزی از آیات قرآن نیست. بلکه آن مصحفی است که بعد از فوت پدرش به او داده شده است»[3]

و بالاخره در حدیث سومی از امام جعفر صادق می خوانیم:

«عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یقُولُ تَظْهَرُ الزَّنَادِقَةُ فِی سَنَةِ ثَمَانٍ وَ عِشْرِینَ وَ مِائَةٍ وَ ذَلِک أَنِّی نَظَرْتُ فِی مُصْحَفِ فَاطِمَةَ علیه السلام  قَالَ قُلْتُ وَ مَا مُصْحَفُ فَاطِمَةَ قَالَ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی لَمَّا قَبَضَ نَبِیهُ صلی الله علیه و آله دَخَلَ عَلَی فَاطِمَةَ سلام الله علیها مِنْ وَفَاتِهِ مِنَ الْحُزْنِ مَا لَا یعْلَمُهُ إِلَّا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَأَرْسَلَ اللَّهُ إِلَیهَا مَلَکاً یسَلِّی غَمَّهَا وَ یحَدِّثُهَا فَشَکتْ ذَلِک إِلَی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام فَقَالَ إِذَا أَحْسَسْتِ بِذَلِک وَ سَمِعْتِ الصَّوْتَ قُولِی لِی فَأَعْلَمَتْهُ بِذَلِک فَجَعَلَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام یکتُبُ کلَّ مَا سَمِعَ- حَتَّی أَثْبَتَ مِنْ ذَلِک مُصْحَفاً قَالَ ثُمَّ قَالَ أَمَا إِنَّهُ لَیسَ فِیهِ شَی ءٌ مِنَ الْحَلَالَ وَ الْحَرَامِ وَ لَکنْ فِیهِ عِلْمُ مَا یکون؛ حماد بن عیسی می گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که فرمود: زنادقه در سال صد و بیست و هشت ظهور کنند. من این مطلب را در مصحف فاطمه علیها السلام دیدم. عرض کردم: مصحف فاطمه علیها السلام چیست؟ فرمود: چون خدای تعالی پیغمبرش صلّی اللَّه علیه و آله را قبض روح فرمود،؛ فاطمه علیها السلام را از وفات آن حضرت اندوهی گرفت که جز خدای عز و جل مقدارش را نداند. بدان جهت خدا فرشته ای برایش فرستاد که او را دلداری دهد و با او سخن گوید. فاطمه از این داستان به امیر المؤمنین علیه السلام شکایت کرد(یعنی گزارش داد و یا شکایتش از نظر ننوشتن سخنان فرشته بود). علی علیه السلام فرمود: چون آمدن فرشته را احساس کردی و صدایش را شنیدی؛ به من بگو. پس فاطمه به امیر المؤمنین علیه السلام خبر داد و آن حضرت هر چه می شنید می نوشت. تا آن که از آن سخنان مصحفی ساخت. اما در آن مصحف چیزی از حلال و حرام نیست؛ بلکه در آن علم به پیش آمدهای آینده است»[4]

در مجموع، از مطالب مذکور استفاده می کنیم که مصحف فاطمه از جانب خدا توسط پیک وحی(جناب جبرئیل) به فاطمه علیها السلام القاء شده و اوضاع آینده جهان و اخبار غیبی در مورد سرنوشت فرزندان حضرت فاطمه و جنایات خلفا و پادشاهان ستمگر و سایر مسائل غیر فقهی در آن به ثبت رسیده و آن کتاب جزو ودایع امامت است که  هم اکنون در محضر امام زمان عجل اللَّه تعالی فرجه می باشد.

 

پی نوشت ها:

 

[1] البته در برخی روایات 95 روز هم آمده است.

[2] ‏اصول کافی، ج 1، ص 458.

[3] کتاب الحکم الزاهره،  ص 197.

[4] اصول کافی، ج 1، ص 240.

داعش...
ما را در سایت داعش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ایرانی xn--mgbpqt بازدید : 164 تاريخ : شنبه 29 خرداد 1395 ساعت: 19:46

حکمت غیبت امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف چه میباشد ؟

پرسش و پاسخ - پرسش و پاسخ مهدوی
غیبت امام زمان (عج)از اموری است که عقل بشر به تنهایی از کشف همه ی اسرار آن ناتوان است و پیوسته مورد سؤال قرار گرفته و فکرها را مشغول نموده است; ولی باید توجّه داشت که بر اساس برخی روایات، علّت و فلسفه ی واقعی غیبت امام مهدی(علیه السلام)سرّی از اسرار الهی است که حکمت آن بر بندگان پوشیده است و جز خدا و امامان معصوم(علیهم السلام)کسی از آن اطلاع کافی و کامل ندارد و تنها بعد از ظهور آن حضرت این مطلب روشن خواهد شد; لذا پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) می فرماید:
یا جابر! انّ هذا الأمر امرٌ من أمر الله و سرّ من سرّ الله، مطوّی عن عباده فایّاک والشّک فی أمر الله فهو کفر(محمد باقر مجلسی، بحالارانوارج 51، باب 1، ص 73، حدیث 18).; ای جابر! (غیبت امام زمان) سرّی از اسرار الهی می باشد که بر بندگان پوشیده است. مبادا در امر خدا شک کنی، چرا که تردید در امر خدا کفر است.
عبدالله بن فضل هاشمی روایت کرده است:
از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که می فرمود: همانا برای «صاحب الامر» غیبتی تخلف ناپذیر است، به طوری که اهل باطل در آن تردید می کنند.
عرض کردم: یابن رسول الله! چرا غیبت می کند؟
فرمود: به علتی که به ما اجازه نداده اند آشکار سازیم.
عرض کردم: چه حکمتی در غیبت اوست؟
فرمود: همان حکمتی که در غیبت حجّت های پیش از او بوده است. حکمت غیبتِ قائم بعد از آمدن خود او ظاهر می شود، چنان که حکمت سوراخ کردن کشتی توسط خضر و کشتن آن بچه و تعمیر دیوار، برای حضرت موسی(علیه السلام)ظاهر نگشت، مگر موقعی که خواستند از هم جدا شوند.[ شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج 2، ترجمه ی آیت الله کمره ای، ص 482. ]
بنابراین، نمی توان به همه ی اسرار غیبت آن حضرت پی برد; امّا با استفاده از روایات معصومین(علیهم السلام) به برخی از این حکمت ها اشاره می کنیم:
1) آزمایش مردم
یکی دیگر از مصالح و حکمتهای غیبت امام عصر (عج) آزمایش و امتحان شیعیان است. آنچه از آیات و روایات اسلامی استفاده می شود، امتحان و آزمایش بندگان، یکی از سنتهای الهی است که همواره بوده و هست. قرآن کریم می فرماید: «الذی خلق الموت و الحیوة لیبلوکم ایکم احسن عملا»( سوره ملک، آیه ۲ )امتحان، وسیله ای است برای ظهور کمالات و استعدادهای درونی انسان که شخصیت افراد و درجه ایمان و صبر و استقامت آنها را در مقام اطاعت از امر خداوند و رسول او روشن می کند. از روایات نیز استفاده می شود که امتحان و آزمایش به وسیله غیبت امام (عج) به جهاتی از شدیدترین امتحانهاست؛

▪ جهت اول: مؤمنین و افرادی که در زمان غیبت آن حضرت به سر می برند از حیث درجه و مقام بر کسانی که در زمان حضور پیامبر (ص) و سایر ائمه (ع) بودند برتری دارند. لازمه این برتری و موقعیت، شدت و سختی امتحان آنهاست که به واسطه طولانی شدن غیبت امام و حجت خدا، متوجه آنان می شود، لیکن آنان ذره ای شک و تردید به خودشان راه نمی دهند و با اخلاص کامل، بر اعتقاد به امامت آن حضرت ثابت و استوار می مانند. علی (ع)
از پیامبر (ص) نقل می کند که فرمود: یا علی! بدان که عجیب ترین افراد از جهت ایمان و بزرگی و یقین، قومی هستند که در آخرالزمان به سر می برند. زیرا آنان در عین حال که پیامبر را ملاقات نکرده اند و امام و حجت خدا نیز محجوب و غایب است، به وسیله سیاهیها و خطوطی که در کاغذها مانده است، ایمان آورده اند. در روایت دیگری، ابن عباس از پیامبر اکرم (ص) نقل می کند که آن حضرت فرمود:
علی ابن ابی طالب، امام و جانشین من بر امت من است. از فرزندان علی (ع) همان قائم منتظری است که زمین را از قسط و عدل پر می کند. همان طور که از جور و ستم پر شده باشد. آن گاه حضرت فرمود: سوگند به خدایی که مرا به حق مبعوث داشت و بشارت دهنده قرار داد، کسانی که در زمان غیبت آن حجت خدا، بر قول و اعتقاد به امامت وی ثابت بمانند از طلای سرخ یا یاقوت سرخ، کمیابترند. جابر بن عبدالله انصاری بلند شد و عرض کرد آیا برای
قائم (عج) غیبتی است؟ حضرت فرمود: آری به خدا سوگند؛ «و لیمحص الله الذین آمنوا و یمحق الکافرین» ( سوره آل عمران، آیه ۱۴۱ ) (تا خداوند بندگان با ایمان را خالص گرداند و امتحان کند و کافران را نیست و نابود نماید.) کمال الدین، ص ۲۸۸ و ۲۸۷

 


▪ جهت دوم: اینکه پیشامدهای ناگوار و دگرگونیهایی که در دوران طولانی غیبت رخ می دهد مردم را نیز متحول و دگرگون می سازد به طوری که حفظ ایمان در آن روزگار، سخت و دشوار می باشد. در بعضی از روایات آمده است که در آخرالزمان نگه داشتن ایمان و اعتقاد و حفظ آن مانند آن است که قطعه زغال گداخته ای را روی کف دستتان قرار دهید. طبعاً چنین کاری بسیار مشکل می باشد. آری، در دوران اندوهناک غیبت آخرین حجت و ذخیره الهی، ظاهر فریبنده امور دنیوی، یکی پس از دیگری، جلوه گر می شود و دل افراد را فریفته و اسباب گوناگون معصیت، بیش از پیش فراهم و در دسترس قرار می گیرد، بساط لهو و لعب، همه جا گسترده می شود، اختلاط نامشروع زن و مرد و برچیده شدن مرزهای شرعی زمینه بیشتری را برای گناه آماده می نماید، از طرفی هجوم گسترده افکار غرب از طریق ماهواره و اینترنت و القاء تفکرات منحرف به جوانان و عادی سازی ارتباط دو جنس مخالف، ترویج شیطان پرستی و موارد دیگر که خود حکایت از آشفتگی دنیا در زمان غیبت امام عصر (عج) دارد. لذا چه نیکوست دست به دعا برداریم و عاجزانه ظهور آن عزیز را از خدا مسئلت نماییم؛ اللهم عجل لولیک الفرج.
چنان که می دانیم یکی از سنّت های ثابت الهی، آزمایش بندگان و گزینش صالحان و پاکان است، به طوری که صحنه ی زندگی همواره صحنه ی امتحان و آزمایش است، تا بندگان در پرتو ایمان و استقامت و تسلیم خویش در پیروی از اوامر خداوند تربیت شوند و به کمال برسند و استعدادهای نهفته ی آنان شکوفا گردد; لذا در برخی از روایات آمده است که فلسفه ی غیبت امام زمان (عج) آزمایش مردم است. در این زمینه به چند روایت توجّه می کنیم:
1. رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) می فرماید:
ذاک الّذی یغیب عن شیعته و اوْلیائه غیْبةً، لا یثْبت فیها علی القوْل بِامامتِه اِلّا من امْتحَن اللهُ قلْبَه للاْیمان[محمد باقر مجلسی، بحالارانوار، ج 36، ص 250]; او (امام زمان(علیه السلام)) کسی است که از یاران و شیعیانش غایب می شود، غیبتی که در آن کسی در اعتقاد به امامت حضرت ثابت نمی ماند، مگر کسی که خدا قلبش را به ایمان آزموده باشد.
2. امام حسین(علیه السلام) می فرماید:
له غیبة یرتدّ فیها اقوام و یثبت علی الدّین فیها آخرون... أما انّ الصابر فی غیبته علی الأذی والتکذیب بمنزلة المجاهد بالسیف بین یدی رسول الله(صلی الله علیه وآله);[ ج 51، ص 133، باب 3، حدیث 4] برای امام مهدی (عج) غیبتی است. در این غیبت برخی از دین برمی گردند و برخی ثابت قدم می مانند. هر کس در این غیبت صبر کند و بر مشکلاتی که از سوی دشمنان ایجاد می شود استقامت کند، به قدری از اجر خداوند بهره مند می گردد که گویا در کنار پیامبر(صلی الله علیه وآله) با شمشیر با دشمنان جنگیده است.
3. پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) ضمن حدیث مفصلی می فرماید:
مهدی از دیدگان پیروانش غایب می شود و جز کسانی که خدا دل های آنان را شایسته ی ایمان قرار داد، در اعتقاد و امامت او استوار نمی مانندمنتخب الاثر، ص 101، فصل 1، باب 8، ح 4]
4. امام صادق(علیه السلام) فرمود:
ان الله عزّوجلّ یحبّ أنْ یمتحن الشیعة[اصول کافی، ج 1، ص 337، باب فی الغیبة، حدیث 5.]; خدای عزّوجلّ دوست دارد شیعه را امتحان کند (غیبت امام مهدی(عج) امتحان پیروان و شیعه است).
2 آزادی از بیعت طاغوت های زمان
در برخی از روایات اسلامی آمده است که علّت و حکمت غیبت امام مهدی(علیه السلام) این است که آن حضرت به وسیله ی غیبت از یوغ بیعت با طاغوت های زمان آزاد می شود و بیعت با هیچ حاکمی را بر عهده ندارد، تا بتواند در زمان قیام خود آزادانه تلاش کند. دیگر امامان، از روی تقیه، حکومت ها را به رسمیت می شناختند، ولی امام مهدی(علیه السلام)مأمور به تقیه نیست و به همین جهت با حکومت ها و طاغوت های زمان بیعت نمی کند. اگر غیبت آن حضرت نباشد، این امر شدنی نیست.
امام حسن مجتبی(علیه السلام) در این باره فرمود:
ما منّا احد الّا و یقع فی عنقه بیعة لطاغیة زمانه الّا القائم الّذی یصلّی روح الله عیسی بن مریم خلفه فانّ الله عزّوجلّ یخفی ولادته و یغیب شخصه لئلّا یکون لاحد فی عنقه بیعة...[ محمد باقر مجلسی، همان، ج 51، ص 132.]; هر کدام از ما (امامان اهل بیت(علیهم السلام) ) در زمان خود بیعت حاکمان و طاغوت های زمان را از روی تقیه به عهده گرفته ایم، مگر امام مهدی(علیه السلام) که عیسی بن مریم به امامت آن حضرت نماز می گذارد. خداوند ولادت او را مخفی نگه داشت و برای او غیبتی در نظر گرفت، تا زمانی که قیام می کند بر گردنش بیعت حاکمی نباشد.
3) حفظ جان امام مهدی (عج)
خداوند به وسیله ی غیبت امام دوازدهم(علیه السلام) جانش را از شر دشمنان حفظ نموده است. اگر غیبت امام مهدی(علیه السلام) نبود، «معتمد» عباسی که به خون آن حضرت تشنه بود، امام مهدی(علیه السلام)را نیز، مانند پدران بزرگوار آن حضرت، شهید می کرد و زمین از حجت خداوندی خالی می شد.
در این باره روایات فراوانی از امامان معصوم(علیهم السلام) به ما رسیده است; از جمله امام پنجم(علیه السلام)فرمود:
انّ للقائم غیبة قبل أن یقوم، قال: قلت: و لم؟ قال: یخاف; برای قائم ما (امام مهدی(علیه السلام) قبل از آن که به پاخیزد غیبتی است.
راوی پرسید: برای چه؟ حضرت فرمود: به جهت این که ترس از کشته شدن او وجود دارد.
گفتنی است با توجه به متن و مدلول التزامی روایات، حکمت های دیگری برای غیبت آن حضرت ذکر شده است که برای اطلاع بیش تر می توان به کتاب های الغیبة شیخ طوسی و الغیبة نعمانی و کمال الدین و تمام النعمة، رجوع کرد.

4. ستم‌پیشه بودن انسان‌ها: امیرمؤمنان علیه‌السلام فرمودند: «زمین از حجت خدا خالى نمى‌ماند، ولى خداوند به دلیل ستم‌پیشه بودن و زیاده‌روى انسان‌ها، آنان را از وجود [‌ظاهرى] حجت خود محروم مى‌سازد» (غیبت نعمانى، ب10).
برخى بر اساس روایت اول مى‌گویند: علت اصلى غیبت، روشن نیست و آنچه از علت‌ها گفته شده (مانند حفظ جان) از آثار غیبت است، نه علت اصلى. (فصلنامه انتظار، ش4، مقاله استاد طبسى(

5 : غیبت، سنت الهی

یکی از علل و اسباب غیبت امام زمان(عج) که در روایات آمده، این است که موضوع غیبت در اسلام چیز جدید و بی سابقه ای نیست بلکه در امم پیشین نیز به صورت یک سنت الهی جریان داشته است. در این زمینه به دو حدیث اشاره می کنیم؛
الف) سدیر از امام صادق (ع) نقل می کند که حضرت فرمود: برای قائم ما غیبتی است طولانی. عرض کردم: چرا یابن رسول الله؟ حضرت فرمود به جهت اینکه خدا خواسته است که سنت و روش پیامبران گذشته را در مورد غیبتهایشان در باره آن حضرت نیز جاری کند. ای سدیر! به ناچار غیبت آن جناب واقع خواهد شد زیرا خداوند فرموده است: «لترکبن طبقاً عن طبق» ( سوره انشقاق، آیه ۱۹ )سنت گذشتگان در باره شما نیز جاری خواهد بود. کمال الدین، ج۲ ص ۴۸۰
ب) عبدالله بن فضل هاشمی از امام صادق (ع) نقل می کند که حضرت فرمود: ناگزیر برای
صاحب الامر غیبتی خواهد بود، به طوری که صاحب هر عقیده باطلی در مورد آن حضرت دچار شک و تردید می شود. عبدالله گفت: جانم فدایت! چرا؟ حضرت فرمود: ما اجازه نداریم علت آن را برای شما بیان کنیم. عبدالله بار دیگر عرض کرد: حکمت غیبت آن حضرت چیست؟ حضرت فرمود: حکمت غیبت ایشان مانند غیبت پیامبران و اولیاء پیشین خداوند است و تا بعد از ظهور آن حضرت، علت آن کشف نمی شود، همان گونه که علت سوراخ کردن کشتی و کشتن غلام و به پا نمودن دیوار توسط حضرت خضر (ع) تا هنگام جدا شدن موسی (ع) از خضر (ع) برای آن حضرت روشن نشده بود. -) بحار الانوار، ج۵۲ ص ۹۱ (

مهدی (عج) و سنت انبیاء (ع (
در مورد همانندی غیبت حضرت مهدی (عج) با غیبت انبیاء، علل و حکمتهایی بیان شده است. سدیر صیرفی می گوید: با مفضل و ابوبصیر و ابان بن تغلب خدمت امام صادق (ع) شرفیاب شدیم. آن حضرت بر روی خاک نشسته بود و لباس خیبری بر تن داشت و همچون مادری فرزند مرده، گریه می کرد و حزن و اندوه سراسر وجود حضرت را فرا گرفته بود و در حالی که اشکهایش جاری شده بود می فرمود: ای آقای من! غیبت تو خواب را از دیدگانم سلب نموده و زندگانی را بر من تنگ کرده و آرامش را از قلبم گرفته است. ای آقای من! غیبت تو، مصائب و اندوه مرا برای همیشه دردآور نموده است. به آن حضرت عرض کردیم: ای فرزند بهترین انسانها! چرا این قدر گریان و اندوهناک هستید؟ حضرت فرمود: امروز در کیفیت تولد و غیبت طولانی قائم (عج) و گرفتاری مؤمنان و تردیدهایی که به واسطه طولانی شدن غیبت در آنان پیدا می شود و اکثر آنها از دینشان بر می گردند، تأمل کردم.

رقت، قلبم را فراگرفت و غم و اندوه بر من چیره گشت. از حضرت تقاضا کردیم بیشتر توضیح دهد. فرمود: خداوند متعال در قائم ما، سه سنت از سه پیامبر قرار داده است؛ تولدی شبیه موسی (ع)، غیبتی چون عیسی (ع)، عمری مانند نوح (ع) و دلیل بر طولانی شدن عمر حضرت مهدی، عمر حضرت خضر (ع) است.
اما سنت موسی (ع) - فرعون دریافته بود که زوال حکومت او به دست موسی (ع) خواهد بود. دستور داد کاهنان جمع شوند و او را از نسب موسی (ع) با خبر نمایند. کاهنان خبر دادند موسی از بنی اسرائیل است.لذا فرعون دستور داد تا شکم زنان حامله را دریدند و بیش از هزار مولود از بنی اسرائیل را کشتند، ولی به موسی (ع) که در حفظ و حمایت خداوند متعال به سر می برد، دست نیافتند . سپس امام صادق (ع) فرمود:همچنین بنی امیه و بنی عباس چون باخبر شدند که زوال و پایان سلطنت آنها به دست قائم اهل بیت (ع) خواهد بود، به عداوت و دشمنی با اهل بیت برخاسته و قتل و کشتار اهل بیت را شروع کردند تا بتوانند به کشتن مهدی (عج) دست یابند لیکن خداوند مانع شد که ستمگران از آن حضرت با خبر شوند.اما سنت حضرت عیسی (ع) - یهود و نصارا گفتند که عیسی کشته شد. لیکن خداوند آنان را تکذیب نمود و فرمود: «و ماقتلوه و ماصلبوه و لکن شبه لهم» ( سوره نساء ،آیه ۱۵۷ )(نه او را کشتند و نه به دار آویختند لیکن امر بر آنها مشتبه گردید.) همین طور است غیبت قائم، زیرا امت به واسطه طولانی شدنش، آن را انکار می کنند.
اما راجع به شباهت طولانی شدن عمر امام زمان با حضرت نوح (ع)، امام صادق (ع) فرمود: وقتی نوح (ع) برای قوم خود درخواست عذاب نمود، خداوند برای وی پیغام فرستاد که من بندگانم را هلاک نمی کنم مگر بعد از اتمام حجت بر آنان و تو صبر و تحمل پیشه کن و آنان را به سوی من دعوت کن که ثواب و پاداش تو را عطا خواهم کرد. این آزمایش الهی به قدری طولانی شد که عده بسیاری از دین خدا برگشتند، تا جایی که فقط هفتاد و دو نفر از امت بر دین نوح (ع) باقی ماندند. آن گاه امام صادق (ع) فرمود: برنامه غیبت قائم (عج) نیز چنین است. زیرا به قدری طولانی می شود که برای بسیاری از شیعیانی که دارای نفاق هستند تردید حاصل می شود و مؤمنان خالص از دیگران جدا می گردند.
اما طولانی شدن عمر بنده صالح خدا، خضر (ع) نه به نبوت و امامت اوست، بلکه چون خداوند عمری طولانی برای حضرت مهدی مقدر نمود می دانست که طولانی شدن غیبت او، موجب انکار می شود، عمر خضر را طولانی گردانید تا بدین وسیله بر طولانی شدن عمر حضرت مهدی (عج) استدلال شود و حجت خدا بر منکران تمام گردد.( کمال الدین، ص ۳۵۲ )

6 عدم آمادگی مردم‏:
تشکیل حکومت جهانی و ایجاد جامعه آرمانی، نیاز به آمادگی عموم مردم دارد و این آمادگی نیاز به رشد فکری و اصلاحات اجتماعی و سیاسی دارد که با مرور زمان به وجود می‏آید، زیرا انسان‏ها باید ظلم و ستم‏های‏حکومت ظالمان را تجربه کنند و بدانند که حکومت‏های موجود، حکومت‏های آرمانی نبوده و جامعه‏ای که آنها در آن زندگی می‏کنند، جامعه مطلوب نیست. می‏بایست مردم از تمام حکومت‏ها خسته شده و قطع امید کنند و فقط منتظر امام باشند. از سوی دیگر حکومت جهانی امام زمان(ع) براساس خدا محوری، عدالت گرایی و قانون گرایی شکل می‏گیرد که پذیرش آن نیاز به زمینه سازی دارد؛ زیرا پذیرش چنین حکومتی را مخالفان و جموداندیشان برنمی‏تابند. بر این اساس یکی از علل مهم غیبت امام زمان(ع) عدم آمادگی مردم است. عدم آمادگی از جهات مختلف می‏تواند باشد: برخی وظایف و تکالیف الهی خویش را انجام نمی‏دهند؛ بعضی از امام اطاعت نکرده و جایگاه امام زمان خویش را نمی‏شناسند؛ برخی به مخالفت امام زمان(ع) برمی‏خیزند؛ عده‏ای نیز از رشد فکری برخوردار نیستند و گروهی هنوز به دیگر حکومت‏ها دل بسته‏اند و...
امام علی(ع) در منبر کوفه فرمود: زمین، از حجت الهی خالی نمی‏ماند، ولی خداوند به دلیل ستم پیشه بودن خلق و ستم زیاده آنان، آنها را از وجود حجت بی‏بهره می‏سازد
7 :نداشتن يار و ياور
يكي از علت هاي غيبت امام زمان عليه السلام، نبود انصار و اصحاب جهت ياري رساندن به آن حضرت است. از روايات مختلف اين نكته برداشت مي شود كه نصاب ياران حضرت مهدي عليه السلام 313 نفر مي باشد كه با تولد و رشد آنها، يكي از موانع ظهور مرتفع مي گردد. انصار و ياران حضرت را مي توان به دو گروه تقسيم كرد:
الف- ياران خاص: كه 313 نفر مي باشند و صفات و شاخصه هايي كه در روايات ذكر شده، مربوط به آنها مي باشد و در زمان ظهور و حكومت جهاني حضرت، تصدي مناسب مهم حكومتي را به عهده دارند.
از حضرت علي عليه السلام روايت شده است كه فرمودند: "ياران خاص قائم جوانند، بين آنان پيري نيست مگر به ميزان سرمه در چشم و يا مانند نمك در غذا كه كمترين ماده غذا نمك است. "
از امام صادق عليه السلام روايت شده است كه فرمودند: "مرداني اند كه گويي قلب هايشان مانند پاره هاي آهن است. هيچ چيز نتواند دل هاي آنان را نسبت به ذات خدا گرفتار شك و ترديد سازد. سخت تر از سنگ هستند و ...
ب- ياران عام: نصاب معيني ندارند. در روايات تعداد آنها مختلف و در بعضي از آنها تا 10 هزار نفر در مرحله اول ذكر شده است كه در مكه با حضرت پيمان مي بندند.
امام زمان عليه السلام با اين تعداد از ياران خاص و عام، قيام جهاني خود را شروع مي كند.
8 تعهد نداشتن نسبت به حاكمان جور
امام صادق عليه السلام فرمود: "يقوم القائم و ليس لاحد في عنقه عهد ولا عقد ولا بيعه" قائم ما در حالي ظهور مي كند كه در گردن او براي احدي عهد و پيمان و بيعتي نيست.
برنامه مهدي موعود، با ساير ائمه اطهار عليهم السلام تفاوت دارد. ائمه عليهم السلام مامور بودند كه در ترويج و انذار و امر به معروف و نهي از منكر تا سر حد امكان كوشش نمايند، ولي سيره و رفتار حضرت مهدي عليه السلام متفاوت با آنان بوده و در مقابل باطل و ستم، سكوت نكرده با جنگ و جهاد، جور و ستم و بي ديني را ريشه كن مي نمايد. اصلاً اينگونه رفتار از علائم و خصائص مهدي موعود شمرده مي شود.
به بعضي از امامان كه گفته مي شد: چرا در مقابل ستمكاران قيام نمي كني؟
جواب مي دادند: اين كار به عهده مهدي ماست.
به بعضي از امامان اظهار مي شد: آيا تو مهدي هستي؟ جواب مي داد: مهدي با شمشير جنگ مي كند و در مقابل ستم ايستادگي مي نمايد ولي من چنين نيستم.
به بعضي عرض مي شد: آيا تو قائم هستي؟ پاسخ مي داد: من قائم به حق هستم، ليكن قائم معهودي كه زمين را از دشمنان خدا پاك مي كند، نيستم.
از اوضاع آشفته جهان و ديكتاتوري ظالمين و محروميت مومنين شكايت مي شد، مي فرمودند: قيام مهدي مسلم است، در آن وقت اوضاع جهان اصلاح و از ستمكاران انتقام گرفته خواهد شد. مومنين و شيعيان هم به اين نويدها دلخوش بودند و هر گونه رنج و محروميتي را بر خود هموار مي كردند.
اكنون با اين همه انتظاراتي كه مومنين بلكه بشريت از مهدي موعود دارند، آيا امكان داشت كه آن جناب با ستمكاران عصر بيعت و پيمان خويش وفادار بماند و در نتيجه هيچ وقت اقدام به جنگ و جهاد نكند، زيرا اسلام عهد و پيمان را محترم شمرده و عمل به آن را لازم دانسته است.
از اين رو در احاديث تصريح شده كه يكي از اسرار غيبت و مخفي شدن ولادت حضرت صاحب الامر عليه السلام اين است كه ناچار نشود با ستمكاران بيعت كند تا هر وقت خواست، قيام كند و بيعت كسي در گردنش نباشد.
امام حسن مجتبي عليه السلام فرمود: "ان الله عزوجل يخفي ولادته و يغيب شخصه لئلا يكون لاحد في عنقه بيعة اذا خرج" خداوند عزوجل ولادت او را مخفي مي كند و شخص او را از ديده ها پنهان مي سازد تا هنگامي كه ظهور مي كند كسي را در گردن او بيعت نباشد.

داعش...
ما را در سایت داعش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ایرانی xn--mgbpqt بازدید : 173 تاريخ : شنبه 29 خرداد 1395 ساعت: 19:46

گلچین شهادت حضرت علی(ع) کربلایی جواد مقدم

ردیف

موضوع

پخشاجرا

حجم
(KB)

زمان
1کعبه سیار علی کلید اسرار(جدید،سال 91)  2,836 0:08:03
2عبا به دوشم پر از خروشم (جدید،سال 91)  3,494 0:09:55
3گرچه پیشانیه نورانیش از سر شکافت  1,780 0:01:56
4ای عشق ازلی والی ولی  3.000 0:06:26
5علی امام من است و منم غلام علی  662 0:01:16
6کیست که خاک درگاه علی نیست  2.640 0:05:39
داعش...
ما را در سایت داعش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ایرانی xn--mgbpqt بازدید : 167 تاريخ : شنبه 29 خرداد 1395 ساعت: 19:46

شهادت حضرت علی سید مجید بنی فاطمه

ردیف

موضوع

پخشاجرا

حجم
(KB)

زمان
1سر زینب رو زانوشه - شب 21(جدید،زمینه سال 92)  2,4630:07:00
2کیستم من بنده ای از فرط عصیان - شب 20(جدید،روضه سال 92)  3,5990:12:16
3روضه امام علی (ع) - شب 20(جدید،روضه سال 92)  1,2670:03:36
4روضه امام علی (ع) - شب 19(جدید،روضه سال 92)  2,2950:06:30
5روضه امام علی (ع)  - شب 19(جدید،روضه سال 92)  2,3190:06:34
6خوب شد تیغ تو بشکافت سرم - شب 19(جدید،روضه سال 92)  1,0940:03:05
7بیا مسافر غریب صحرا - شب 19(جدید،روضه سال 92)  6960:01:57
8یه امشب نرو بابا - شب 19(جدید،روضه سال 92)  3,1090:08:49
داعش...
ما را در سایت داعش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ایرانی xn--mgbpqt بازدید : 153 تاريخ : شنبه 29 خرداد 1395 ساعت: 19:46

گلچین شهادت حضرت علی(ع) حاج منصور ارضی

ردیف

موضوع

پخشاجرا

حجم
(KB)

زمان
1السلام علیک یا امیر المومنین ...  1,088 0:02:38
2جای مادر دور تو میگردم  1,510 0:03:40
3زهرای خانه ام تب آهم نگاه دار  3,128 0:07:37
4روضه حضرت علی (ع)  4,106 0:10:00
5از عطای فاطمه ما مبتلای حیدریم  4,391 0:10:00
داعش...
ما را در سایت داعش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ایرانی xn--mgbpqt بازدید : 140 تاريخ : شنبه 29 خرداد 1395 ساعت: 19:46

 گلچین شهادت حضرت علی(ع) حاج حسن خلج

ردیف

موضوع

پخشاجرا

حجم
(KB)

زمان
1روضه امام علی (ع) - شب 23(جدید،روضه سال 92)  2,2390:07:37
2روضه امام علی (ع) - شب 23(جدید،روضه سال 92)  2,6850:07:37
3روضه امام علی (ع) - شب 23(جدید،روضه سال 92)  3,1070:08:49
4روضه امام علی (ع) - شب 21(جدید،روضه سال 92)  3,1520:10:44
5روضه امام علی (ع) - شب 21(جدید،روضه سال 92)  3,1430:08:55
6روضه امام علی (ع) - شب 21(جدید،روضه سال 92)  4,0130:11:24
7روضه امام علی (ع) - شب 19(جدید،روضه سال 92)  3,4130:14:32
8روضه امام علی (ع) - شب 19(جدید،روضه سال 92)  2,7770:07:53
9روضه امام علی (ع) - شب 19(جدید،روضه سال 92)  2,0910:08:54
10 ای خدا دلم گرفته برا غصه های مولا-شب 23 (جدید،سال 91)  3,1380:08:54
11روضه و مرثیه-شب 21 (جدید،سال 91)  9200:02:35
12شمع جانش به سوسو افتاده-شب 21 (جدید،سال 91)  2,7610:07:50
13تو خونه ول وله برپاست-شب 21 (جدید،سال 91)  2,1920:06:13
14کنار سفره ی اشکم-شب 19 (جدید،سال 91)  3,7700:10:42
15ای بی نظیر مثل خدا مولا-شب 19 (جدید،سال 91)  3,7930:10:46
16مرثیه و روضه  5,5980:13:38
17مرا بود ورد روز و شب، علی علی  5,6620:06:02
18روضه  3,1770:07:44
19در انتهای یک شب مهتاب - مرثیه و روضه  6,4660:15:45
20کی می دونه که چه لطفی به علی کردی تو شمشیر - مرثیه و روضه  4,6380:11:18
داعش...
ما را در سایت داعش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ایرانی xn--mgbpqt بازدید : 170 تاريخ : شنبه 29 خرداد 1395 ساعت: 19:46

سید مهدی میرداماد

ردیف

موضوع

برتراجرا

حجم
(KB)

زمان
1علی یارمه کس و کارمه (شور،شب هشتم محرم)  2,5140:02:35
2من در مدینه یاد گرفتم - شب 22(جدید،روضه سال 92)  3,4220:03:38
3مولا تب و تاب منی می نای منی - شب 22(جدید،زمینه سال 92)  1,2090:04:06
4آسمان بود و علی بود - شب 19(جدید،روضه سال 92)  4,1230:17:34
5غرق عزا هفت آسمون وای - شب 19(جدید،زمینه سال 92)  2,2200:06:18
6ای زخمی دنیا دلت- شب 20(جدید،واحدسال 92)  2,4730:07:01
7توی دنیا میگم همیشه هر جا میگم - شب 20(جدید،واحد سال 92)  1,9810:05:37
8شکرخدا اهل دیار عشقم - شب 20(جدید،شور سال 92)  2,0160:05:43
9اسد اللهی ولی اللهی (اجرا شده در شب هشتم محرم 91)  1,0840:03:04
10حیدر بابا داری میری غریبونه -شب 21 (جدید،نوحه سال 91)  7180:02:01
11مرتضی رفت خانه و زینب -شب 20 (جدید،روضه سال 91)  2,2260:06:19
12دعای روی لبهام نرو نرو -شب 20 (جدید،نوحه سال 91)  2,0150:05:43
13در شب بهت عرش خدا -شب 19 (جدید،روضه سال 91)  1,9880:05:38
14کوفه شده کربلا قد قتل مرتضی- شب 19  (جدید،نوحه سال 91)  2,0090:05:42
15تو شهر کینه شهر پر از غم - شب 19  (جدید،واحد سال 91)  1,9050:05:24
16کیستی ای بی گمان علت خلق جهان -شب 19 (جدید،واحد سال 91)  7680:02:10
17داره میره حیدر با یه دل پر از شراره (جدید، سال 90)  2,2060:06:15
18ای شور هر شیدایی (جدید، سال 90)  1,2020:03:24
19افتاده توی بستره دل خستگی (جدید، سال 90)  2,3430:06:39
20کم ما و کرم و لطف و صفای بی حدت (جدید، سال 90)  1,6460:04:40
21دلم میخواد تو ایوون طلای تو (جدید، سال 90)  4130:01:09
22چه بی قرار حیدر یاور نداره حیدر (جدید، سال 89)  1,7670:05:00
23اگر تو را نداشتم بدان خدا نداشتم (جدید، سال 89)  1,7410:06:16
24جاده های نجف منو دیوونه کرده (جدید، سال 89)  2,1170:07:12
25بابا سلام، سلام بابا،سلام بابای خوبم (جدید، سال 89)  1,8650:06:21
26ای تیغ گرچه خون به رخم هاله کرده ای (جدید، سال 89)  1,7620:05:59
27ذکر اعجاز من نغمه پرواز من (جدید، سال 89)  2,3490:08:00
28دریا ها رو خون گرفته (جدید، سال 89)  2,3210:07:54
29تمام لذت عمرم همین است که مولایم... (جدید، دودمه، سال 89)  1,007 0:03:25
30دل من دل بی قراره  1,7820:05:03
31شهریار ملک دل هایی نمی دانم که ای؟  1,378 0:03:54
32ذکر دلم مدح و ثنای علی  840 0:02:22
33یا علی و یا عظیم  2,691 0:07:38
34دلم اسیره دیگه از زندگی سیره  1,778 0:05:02
35ای دوست تو را هر چه که از یار رسیده  1,644 0:04:39
36تویی شمع وجود و عالمت پروانه یا حیدر  1,784 0:06:04
37آقا حیدر، بابا حیدر  1,983 0:06:45
38حیدر حیدر ... ساقی دُردی کشانی  9560:03:14
39علی علی علی حیدر،حیدر بابا حیدر  3,0720:08:43
40بگو تا بوسه از دستاش بچینم  1,9740:05:35
41ای حضور آشنا پیدای ناپیدا علی  2,4140:06:51
42خدا خدا دیگه راحت شدم  2,3440:06:39
43عمر علی دیگه خدا خورشید روی بوم شده  1,9920:05:39
44امیرالمومنین حیدر یا حیدر  2,1170:06:00
45یا علی یا مولا، تهدمت ولله ارکان الهدی  1,9790:05:36
46مرو مرو بابای خوبم  2,2670:06:26
داعش...
ما را در سایت داعش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ایرانی xn--mgbpqt بازدید : 132 تاريخ : شنبه 29 خرداد 1395 ساعت: 19:46

حاج محمود کریمی شهادت حضرت علی (ع)

ردیف

موضوع

پخشاجرا

حجم
(KB)

زمان
1ای مرد غریب مرد تنهایی  - ظهر روز 21 رمضان(جدید،روضه سال 92)  4,5560:19:25
2کوفه کربلا شده واویلا زینب بی بابا شده واویلا  - ظهر روز 21 رمضان(جدید،زمینه سال 92)  2,3910:08:08
3سخت است پیش چشم مردم  - ظهر روز 21 رمضان(جدید،واحد سال 92)  1,5410:04:22
4سر را نگه داشت عمامه ی سبز پیامبر  - ظهر روز 21 رمضان(جدید،واحد سال 92)  3,8310:13:03
5لرزه به تن حیدر افتاده  - شب 21(جدید،روضه سال 92)  3,2220:13:43
6کوچه گلی از چشمای تره - شب 21(جدید،روضه سال 92)  1,7040:04:50
7چرا امشب رنگ نگات لاله گونه - شب 21(جدید،زمینه سال 92)  1,8980:06:27
8چشم های به رنگ خونت را - شب 20(جدید،روضه سال 92)  3,4310:14:37
9خداحافظ ای پهلوان شکسته - شب 20(جدید،روضه سال 92)  1,6600:05:39
10آی مردم آی مردم از دستتون پیر شد علی - شب 20(جدید،زمینه سال 92)  3,6950:12:35
11شبی همین دل ما انتخاب خواهد شد - شب 20(جدید،واحد سال 92)  1,6040:04:33
12علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را - شب 20(جدید،واحد سال 92)  1,4090:03:59
13علی بشر کیف بشر - شب 20(جدید،شور سال 92)  2,2270:06:19
14با روی سیاه با گریه و آه - شب 19(جدید،روضه سال 92)  4,1150:17:32
15با حال پریشون نرو نرو - شب 19(جدید،زمینه سال 92)  2,9620:08:24
16روی لبای مولا امشب مددی یا زهرا - شب 21(جدید،نوحه سال 91)  2,0200:05:44
17شب شب قدر و خوب شدن - شب 21(جدید،روضه سال 91)  3,9710:11:17
18به تو گفتم ای چاه دردم بسی- شب 22(جدید،روضه سال 91)  3,4800:11:51
19الهی بک یا الله... - شب 22(جدید،نوحه سال 91)  3,2030:09:05
20یک مرد تنهای غریبه از دیگران طعنه شنیده-شب 19(جدید،روضه سال 91)  3,3380:09:28
21اشهد انک ولی الله علی-شب 19(جدید،زمینه سال 91)  3,3690:14:20
22فاتحه میخونه آسمون(جدید، سال 90)  1.4500:05:06
23علی ای همای رحمت(جدید، سال 90)  1.5000:05:15
24چشای زینب بی خوابه(جدید، سال 90)  1.5700:05:31
25علی اسد الله علی ولی الله(جدید، سال 90)  5.0300:21:59
26ای که در دست خود را کلید عرش اعلی (در ایام محرم)  1,5590:04:25
27مرثیه خوانی و روضه - قسمت اول  1,2060:09:06
28مرثیه خوانی و روضه - قسمت دوم  1,5610:11:48
29روزام شده مثل شب ها زندگی بی رنگه (سال 87)  4,1200:10:02
30دور شمع پیکرت گردیده ام خاکسترت (سال 87)  1,8890:04:36
31از این دم جدایی دل ها شکسته میشد (سال 87)  1,3320:10:04
32بار خود بستم راهیم امشب، گریه کمتر کن دخترم زینب  4,8880:11:54
33غرق عزا و ماتم است امشب همه کاشانه حیدر .. حیدر  2,4430:05:57
34سوی مسجد شد روانه حضرت ساقی کوثر  3,9200:09:33
35زینب ز آه و ناله پر کرده دامانش را  1,7900:04:21
36اشك زينبت      مرهم سرت  1,8450:10:28
37علی ای همای رحمت    تو چه آیتی خدا را  2930:01:37
38شبايی که دلا رو غم می گيره  1,1430:07:47
39حیدر، اول، آخر، دائم، حاکم، عالم ...  8590:03:38
داعش...
ما را در سایت داعش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ایرانی xn--mgbpqt بازدید : 160 تاريخ : شنبه 29 خرداد 1395 ساعت: 19:46

خطبه بدون نقطه حضرت علی (علیه السلام)
خطبه حضرت علیّ ابن ابیطالب(علیه السّلام) معروف به خطبه بدون نقطه

امير مؤمنان على عليه السلام خطبه بدون نقطه را نيز،پس از مذاكره اصحاب در اين باره،بدون درنگ به ايراد آن پرداخته و فرمودند!

«الحمد لله اهل الحمد و ماواه،و له اوكد الحمد و احلاه،و اسعد الحمد و اسراه،و اطهر الحمد و اسماه،و اكرم الحمد و اولاه.

الواحد الاحد الصمد لا والد له و لا ولد.سلط الملوك و اعداها و اهلك العداة و ادحاها،و اوصل المكارم و اسراها،و سمك السماء و علاها،و سطح المهاد و طحاها،و اعطاكم ماءها و مرعاها،و احكم عدد الامم و احصاها،و عدل الاعلام و ارساها.

الا له الاول لا معادل له،و لا راد لحكمه لا اله الا هو الملك السلام المصور العلام الحاكم الودود،المطهر الطاهر،المحمود امره المعمور حرمه المامول كرمه.

علمكم كلامه و اراكم اعلامه،و حصل لكم احكامه،و حلل حلاله و حرم حرامه،و حمل محمدا الرسالة،و رسوله المكرم المسود المسدد الطهر المطهر،اسعد الله الامة،لعلو محله،و سمو سؤدده و سداد امره و كمال مراده.

اطهر ولد آدم مولودا،و اسطعهم سعودا،و اطولهم عمودا،و ارواهم عودا،و اصحهم عهودا،و اكرمهم مردا و كهولا.صلاة الله له و لآله الاطهار،مسلمة مكررة معدودة و لآل ودهم الكرام،محصلة مرددة مادام للسماء امر مرسوم و حد معلوم.

ارسله رحمة لكم،و طهارة لاعمالكم،و هدوء داركم،و دحور عاركم،و صلاح احوالكم،و طاعة لله و رسله،و عصمة لكم و رحمة.

اسمعوا له،و راعوا امره،و حللوا ما حلل،و حرموا ما حرم،و اعمدوا رحمكم الله لدوام العمل،و ادحروا الحرص و اعدموا الكسل،و ادروا السلامة و حراسة الملك و روعها،و هلع الصدور و حلول كلها و همها.

هلك و الله اهل الاصرار،و ما ولد والد للاسرار،كم مؤمل امل ما اهلكه،و كم مال و سلاح اعد صار للاعداء عده و عمده.

اللهم لك الحمد و دوامه،و الملك و كماله،لا اله الا هو،وسع كل حلم حلمه،و سدد كل حكم حكمه،و حدر كل علم علمه.

عصمتكم و لواكم و دوام السلامة اولاكم،و للطاعة سددكم،و للاسلام هداكم،و رحمكم و سمع دعائكم و طهر اعمالكم و اصلح احوالكم. و اساله لكم دوام السلامة،:و كمال السعادة،و الآلاء الدارة،و الاحوال السارة،و الحمد لله وحده.»

ترجمه خطبه بدون نقطه

« ستایش مخصوص خدایی است که سزاوار ستایش و مآل آن است. از آنِ اوست رساترین ستایش و شیرین ترین آن و سعادت بخش ترین ستایش و سخاوت بار ترین(و شریف ترین) آن و پاک ترین ستایش و بلند ترین آن و ممتاز ترین ستایش و سزاوارترین آن.

یگانه و یکتای بی نیاز(ی که همه نیازمندان و گرفتاران آهنگ او نمایند). نه پدری دارد و نه فرزندی.

شاهان را (به حکمت و آزمون) مسلّط ساخت وبه تاختن واداشت. و ستمکاران (و متجاوزان) را هلاکت نمود و کنارشان افکند. و سجایای بلند را (به خلایق) رسانید و شرافت بخشید. و آسمان را بالا برد و بلند گردانید. بستر زمین را گشود و گسترش داد و محکم نمود و گسترده ساخت. آن را امتداد داد و هموار کرد و (برای زندگی) آماده و مهیّا فرمود. آب و مرتعش را به شما ارزانی داشت... تعداد اقوام را (برای زندگی در آن) به درستی (و حکمت) مقرّر فرمود و بر شمار (یکایک) آنان احاطه یافت. و نشانه های بلند (هدایت) مقرّر فرمود و آنها را بر افراشته و استوار ساخت.

معبود نخستین که نه او را هم طرازی است و نه حکمش را مانعی. خدایی نیست جز او، که پادشاه است و (مایۀ) سلامت، صورتگر است و دانا، فرمانروا و مهربان، پاک و بی آلایش. فرمانش ستوده است و حریم کویش آباد (به توجّه پرستندگان و نیازمندان) است و سخایش مورد امید.

کلامش را به شما آموخت و نشانه هایش را به شما نمایاند. و احکامش را برایتان دست یافتنی نمود. آنچه روا بود حلال و آنچه در خور ممنوعیت بود، حرام شمرد.

بار رسالت را بر دوش محمّد(صلّی الله علیه و آله) افکند. (همان) رسول گرامی که بدو سروری و درستی (در گفتار و کردار و رفتار) ارزانی شده، پاک و پیراسته است.

خداوند این امّت را  به خاطر برتریِ مقام و بلندیِ شرف و استواری دین او و کامل بودنِ آرمانش سعادت بخشید. او بی آلایش ترین فردِ از آدمیان در هنگامه ولادت و فروزنده ترین ستاره یمن و سعادت است. او بلند پایه ترین آنان (در نیاکان) است و زیباترین آنها در (نسل و) شاخسار. و درست پیمان ترین و کریم ترین آنان است در نوجوانی و بزرگسالی.

درود خداوند از آن او و خاندان پاکش باد، درودی خالص و پی در پی و مکرّر (برای آنان) و برای دوست داران بزرگوارشان، درودی ماندگار و پیوسته، (برای همیشه:) تا وقتی که برای آسمان حکمی مرقوم است و نقشی مقرّر.

او فرستاد تا برایتان رحمتی باشد و مایه پاکیزگی اعمالتان و آرامش سرای (زندگی) شما و بر طرف شدن نقاط ننگ (: و شرم آور کار)تان. و تا مایه صلاح حالتان باشد و اطاعت شما از خدا و رسولانش و موجب حفظ شما و رحمتی (بس بزرگ و فراگیر).
از او فرمان برید و بر دستورش مواظبت ورزید. آنچه را حلال دانست، حلال و هر چه را حرام داشت حرام بشمارید. خدایتان رحمت کند؛ آهنگ کوششی پیوسته نمایید و آزمندی را از خود برانید و تنبلی را وا نهید. رسم سلامت و حفظ حاکمیّت و بالندگی آن را – و آنچه را که موجب دغدغه سینه ها (:و تشویش دلها) و روی کردِ درماندگی و پریشانی به سوی آنهاست – بشناسید.»

 

برگرفته از کتاب دو شاهکار علوی(محمد احسانی فر لنگرودی)
داعش...
ما را در سایت داعش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ایرانی xn--mgbpqt بازدید : 140 تاريخ : شنبه 29 خرداد 1395 ساعت: 19:46

 

 

روضه شاهزاده حضرت علی اکبر علیه السلام 

{mp3}audio/moharram92 tvshia/162 (1){/mp3}

 

 

 

بخوان به گوش سحرها اذان علی اکبر - غزل مرثیه 

{mp3}audio/moharram92 tvshia/162 (2){/mp3}

 

 

 

 روضه  حضرت علی اکبر علیه السلام

{mp3}audio/moharram92 tvshia/162 (3){/mp3}

 

 

داعش...
ما را در سایت داعش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ایرانی xn--mgbpqt بازدید : 135 تاريخ : شنبه 29 خرداد 1395 ساعت: 19:46

چنین روایت شده كه وقتى اصحاب پیغمبر ـ صلّى اللّه علیه و آله ـ با یكدیگر مذاكره مى نمودند كه كدام یك از حروف هجا در كلام زیادتر استعمال مى شود، بالاخره رأى همه بر آن قرار گرفت كه الف زیادتر در كلام مى باشد.
ناگاه حضرت امیر المؤمنین ـ علیه آلاف التحیة و الثناء ـ وارد گردید و بدون آن كه قبلاً فكر كند و ترتیب كلماتى دهد كه در آن الف نباشد. این خطبه مفصّل را بیان فرمود كه هیچ الف در آن نیست و آن خطبه این است :(1)

حَمدتُ من عَظُمتْ مِنَّتُه ، و سَبغتْ نِعمته ُ، و سَبقتْ رَحمتُه ، و تَمّتْ كَلِمته ُ، و نَفذتْ مَشیتُه ، و بَلَغَتْ حُجّتُه ، جو عَدلتْ قَضیتُه .
حمد مى نمایم كسى را كه منّت او بزرگست ، و نعمت او فراوانست ، و رحمت او پیشى گرفته است بر غضب او، و علامات قدرت او تمام است ، و مشیت او فرو گرفته تمام موجودات را، و حجّت و برهان او همه جا رسیده ، و حكم او به عدل پیوسته .

حَمِدْتُ حَمْدَ مُقرٍّ بِربوبیته ، مُتَخَضِّعٍ لِعبودیتِه ، متنصّل من خَطیئتِه ِ، معترف بتوحیده ، جمستعیذ من وعیده ج مؤمّل من ربّه مغفرةً تُنجیهِ یوم َیشْغَلُ عن فصیلتِه و بَنیه .
خدا را حمد و ستایش مى نمایم ; ستایش كسى كه اقرار و اعتراف كننده است به پروردگارى او، و ذلیل مى باشد براى بندگى او، و از گناهان خود معذرت مى خواهد، و به یگانگى او اعتراف مى نماید، و پناه گیرنده به اوست از وعده هاى عذاب آخرت ، و از پروردگارش امیدوار مى باشد آمرزش و مغفرتى كه او را نجات دهد در روزى كه شخص را از خویشان و پسرانش باز مى دارد.

و نستعینُهُ و نسترشدُهُ و نُؤْمُنُ به و نتوكَّلُ علیه ، و شهدْتُ له بضمیر مُخلصٍ موقِن ٍ، و فَرَّدْتُه تفریدَ مُؤمنٍ مُتقن ، و وَحَّدتُه توحیدَ عبدٍ مُذعِن ٍ، لیس له شریكٌفى مُلكِه ِ، و لم یكن له ولى ٌّ فى صُنعِه ، جَلَّ عن مشیرٍ و وزیرٍ، و جتنزّه ج عن جمثل وج نظیر. عَلِمَ فستر، و بَطَن فخبرَ، و مَلَك فقهرَ، و عُصى َ فَغَفرَ، جو عُبِدَفَشَكرج و جحَكَمَ فَعَدل َج و تَكَرَّمَ و تَفَضَّل َ، لَم ْیزَلْ و لایزُول ، جوج (لیس كَمِثلِه شى ءٌ) جو هو قَبْلَ كلِّ شى ءج و بَعدَ كُل ّشَى ء.
و از او طلب یارى و ارشاد مى نمایم ، و به او ایمان آورده ام ، و بر او اتّكال و اطمینان داریم ، و به وحدانیت او شهادت مى دهیم به یقین قلبى كه خالص مى باشد از شكّ و ریب ، و یكتا و منفرد مى دانم خدا را، و به یكتایى او ایمان و یقین دارم ، و به وحدت و به یگانگى او اعتراف مى نمایم ; اعتراف بنده اى كه بند اطاعت در گردن نهاده ، براى كسى كه شریكى در ملك او نیست و براى او دوستى نیست كه كمك كند او را در خلقت ، خداى تعالى بزرگست ، و اجلّ از این است كه در كار خود با كسى مشورت نماید، و براى او وزیر و مثل و مانندى نیست ، و او منزّه و مبرّا مى باشد، و همهء چیزها رامى داند و پنهان مى دارد، و از پنهان خبر مى دهد، و مالك تمام موجودات مى باشد و بر آنها غالب است ، مخالفت امر او مى نمایند و مى آمرزد ومى بخشد، و چون عبادت كنند او را قبول فرماید، و حكم او به عدل مى باشد، و همیشه بسیار اكرام و تفضّل فرموده بر مخلوقات خود و همیشه خواهدفرمود، و مثل او چیزى نیست ، و خداى تعالى پیش از هر چیزى بوده و بعد از هر چیزى خواهدبود.

رَبٌّ متفرّدٌ بعزّتِه ، متملّكٌ بقُوّتِه ِ، متقدِّسٌ بِعُلوِّه ، مُتكبّرٌ بِسموِّه ِ، لیس یدرِكهُ بصرٌ، و لم یحِطْ به نظرٌ، قوى ٌّ منیع ٌ، بصیرٌ سمیع ، جعلى ّ حكیم  ، رؤوفٌ رحیم ،عزیزعلیم .
یگانه است پروردگار به عزّت خود، و (مالك هر چیزى است )، و تمكّن بر هر كارى دارد به قوّت خود، و منزّه است از صفات ممكنات به واسطه ءبرترى و علوّ خود، متكبّر است به جلالت شأن خود. نمى بیند او را هیچ چشمى ، و احاطه نمى كند به او هیچ قلبى ، و خداى تعالى صاحب قوّت ومقهور نشونده است ، و بینا و شنوا و بلندمرتبه و درست كار است ، رؤوف و مهربان و غالب و دانا مى باشد.

عَجَزَ عن وصفِه من یصُفه ُ، و ضلَّ عن نَعْتِه من یعْرفُه ، قَرُبَ فبعُدَ، و بَعُدفقرُب .
وصف كنندگان عاجزند وصف نمایند او را، عارفین و كسانى كه مى شناسند او را پى نبردند به صفات او، جزیرا كه داراى صفات متضادّه مى باشدج مثل این كه هم نزدیك است و هم دور، و هم دور است و هم نزدیك .

یجیبُ دعوةَ من یدعُوه ، و یرْزقُ عبدهُ و یحبُوه ُ، ذو لطفٍ خَفى ّ، و بطشٍ قَوِى ّ، و رحمةٍ مُوسَعَةٍ، و عقوبةٍ مُوجِعةٍ; رحمتُهُ جَنَّةٌ عریضةٌ مونَقَةٌ، و عقوبته جحیم ٌمؤصدة موبُقةٌ.
اجابت مى فرماید دعاى كسى را كه بخواند او را، و به بندگانش روزى مى دهد، و به آنها عطا و بخشش مى نماید، و صاحب لطف و بخشش پنهان است ،و سخت گیرندهء با قوّت مى باشد، و داراى رحمت واسعه و عقوبت دردناك است ، و رحمت او بهشت بسیار وسیع خوب است ، و مجازات او جهنّم بسیارسخت محیط دردناك مى باشد.

و شهِدْتُ بِبَعْث محمّدٍ جعبدِهِ وج رسولِه و صَفیه ، و حبیبِه و خَلیلِه ، بَعَثه فى خَیرِ عَصرٍ، وَ جفى ج حینِ فَترةٍ و كُفرٍ، رحمةً لِعبیدِه ، و منّةًلِمزیدِه ، خَتَم به نُبوّتَه ، و قَوّى بِه حُجّتَه ، فَوَعَظَ و نَصح َ، و بَلَّغَ و كَدَح َ، رؤوفٌ بِكلّ مؤمن ٍ، رحیمٌ جولى ٌج سخى ٌّ، زكى ٌّ رضى ٌّ، عَلیهِ رحمةٌ و تَسلیم ٌ، و بركةٌجو تعظیم ٌج و تكریم ٌ، مِن ربٍّ غفورٍ رحیم ٍ، قَریبٍ مُجیب ٍ.
شهادت مى دهم به این كه محمّد، رسول خداى تعالى و بندهء او و دوست برگزیدهء او مى باشد، و خداى تعالى مبعوث گردانید او را به پیغمبرى دربهترین زمان ها و در زمان منقطع بودن مردم از پیغمبران و در زمان كفر جو انقطاع زمان حضرت عیسى ـ علیه السلام ـج ، تا آن كه رحمت و منّت باشدبراى بندگانش ، و خداى تعالى به وجود او ختم نمود نبوّت و رسالت را، و به او قوى فرمود حجّت و برهان خود را، و آن بزرگوار مردم را موعظه ونصیحت نمود و رسالت خود را به همه جا رسانید، و كوشش بلیغ فرمود در تبلیغ رسالت، رؤوف و مهربان بود به تمام مؤمنین ، جمهربان وج دوست و سخى و پاكیزه و پسندیده بود. سلام و رحمت و بركت جبلندمرتبگى وج كرامت از پروردگار آمرزندهء مهربان بر او باد.

وَصیتُكُمْ مَعْشَرَ مَنْ حَضَرَنى ! بِوصیة رَبِّكُم ، وَ ذَكَّرْتُكُم بِسنّةِ نَبیكم ، فَعلیكم بِرَهبةٍ تَسْكُنْ قُلوبَكُم ، و خَشْیةٍ تُذْرى دُموعَكم ، وَ تَقیةٍ تُنْجیكم قَبلَ یوم ِیبلیكم ، و یذْهِلكم ، یومَ یفوزُ فیه مَن ثَقُل وَزنُ حَسَنَتِه و خَفَّ وَزنُ سَیئتِه;
اى كسانى كه حاضر مى باشید نزد من ! توصیه مى كنم شما را به چیزى كه خداوند تعالى توصیه فرموده است شما را به آن ، و آن این است كه تقوا را پیشه ءخود قرار دهید، و شما را متذكّر مى گردانم به سنّت و طریقهء پیغمبر ـ صلّى اللّه علیه و آله ـ شما، و بر شما باد به ترس از خداوند كه ساكن كند قلب شما رااز این كه خیال نافرمانى او را كنید، و بر شما باد به خوفى از هیبت و بزرگى خداوند تعالى كه جارى سازد اشك شما را. و بر شما باد به پرهیزكارى وتقوایى كه نجات دهد شما را از روزى كه پوسیده كند شما را، و روزى كه هول آن روز باز دارد شما را از هر چیزى ، و روزى كه فایز مى گردد در آن روزكسى كه وزن حسنات او سنگین باشد و وزن گناهان او سبك باشد.

وَلْتَكُن مَسألتُكُم مَسألةِ ذُلٍّ و خُضوع ٍ، و شُكرٍ و خُشوع ٍ، و توبةٍ و نُزوع ٍ، و نَدَمٍ و رُجوع ٍ،
و سؤال كنید از خداوند متعال در حالت ذلّت و مسكنت و شكر و ترس و توبه و بازداشتن خود را از نافرمانى حق تعالى و پشیمانى از گناهان و بازگشت به سوى خداى تعالى ـ جلّ ذكره .

وَلْیغْتَنِم كُلُّ مُغتنِمٍ منكم صِحّتَهَ قبلَ سَقَمِه ، و شَیبَتَه قبلَ هَرَمِه ، وَ سَعَتَه قبلَ عَدَمِه ، و خَلوتَه قبلَ شُغُلِه ، و حَضَرَه قبلَ سَفَرِه ، قبل جهوج یكبرُ و یهرَمُ و جیمرَض ُج ویسقُم ، وَ یمَلُّه طبیبُه ، و یعرِض عنه حبیبُه ، جو یتغیرُ عَقلُه ج ، و ینقطِع عمرُه . ثمّ قیل َ: هو مَوْعُوكٌ و جِسمُه مَنهوكٌ.
و باید صحّت خود را غنیمت شمارد هر یك از شما پیش از آن كه مریض شود، و جوانى خود را غنیمت بداند پیش از آن كه پیر شود، و مال خود را غنیمت شمارد پیش از آن كه فقیر شود، و خلوت و فراغت خود را غنیمت شمارد پیش از آن كه مشغول شود، و در وطن بودن خود را غنیمت شمارد پیش از آن كه مبتلا به سفر شود جیعنى این پنج چیز را غنیمت شمارد كه از آنها توشه براى آخرت برداردج . پیش از آن كه پیر شود و مریض گردد و طبیب از معالجه ءوى مأیوس و ملول گردد و اعراض كنند از او دوستان او و عقل او تغییر كند و عمر او تمام شود و گفته شود كه مرض او مزمن و سخت شده و بدن اوناتوان و لاغر گشته جبراى آخرت خود توشه بردارد .

ثم ّ جَدَّ فى نزع شدیدٍ، و حَضَرَه كلُّ قریبٍ و بعیدٍ، فَشَخصَ بِبصرِه و طَمحَ بنظرِه ، و رَشَحَ جبینُه، و سَكنَ حنینُه ، و جَذبت نفسُه ، و نكبت عِرسُه ، وحُفِر رَمسُه ، و یتِمَ منه ولدُه ، و تَفرَّق عنه عددُه ، و قُسِمَ جمعُه ، و ذَهبَ بصرُه و سمعُه ، جو كفن ج و مُدِّدَ جو وجه ج و جُرِّدَ، و عُرِّى َ و غُسّل َ و نُشِّفَ و سُجِّى َ،و بُسِطَ له وهیى ء، و نُشِرَ علیه كفنُه ، و شُدَّ مِنه ذَقَنُه ، و قُمِّصَ و عُمِّمَ جو لف ج و وُدِّعَ و سُلِّم َ، و حُمِلَ فوقَ سریر، و صُلِّى علیه بِتكبیرٍ، و نُقِلَ من دورمُزَحرقةٍ ، و قُصور مشیدةٍ، و حُجُرٍ مُنَضدة، فجعل فى ضریحٍ ملحود، ضَیقٍ موصود ، بلبنٍ مَنضودٍ، مُسَقَّفٍ بِجُلْمُودٍ، و هیلَ علیه حَفَره ، و حُثى علیه مَدَرُه .
پس از آن واقع مى گردد در تلخى جان كندن ، آن وقت هر كسى از دور و نزدیك حاضر مى گردد نزد او، و مژگان و پلك چشم خود را به بالا اندازد و ازهول او راست مى ایستد به بالا، و عرق مرگ در پیشانى وى ظاهر مى گردد، و نالهء او كم مى شود، و نفس او گرفته مى شود، و زن و عیال او در ماتم وعزاى او مى نشینند، جو قبر او كنده مى شودج ، و اولاد او یتیم مى شوند، و مردم از دور او متفرّق مى شوند، و جمعیت او مبدّل به تفرقه مى گردد، و چشم وگوش او از كار مى ایستد، و او را به قبله مى كشند. و بعد از آن كه كار او به اتمام رسید او را برهنه مى نمایند و غسل مى دهند و بدن او رامى خشكانند، و جروج به قبله مى كشانند، و كفن را پهن مى كنند و او را كفن مى نمایند، و نخ او را مى بندند، و پیراهن كفن را به بدن او مى كنند، و عمامه به سرش مى پیچند، و پارچهء سرتاسرى روى آن مى بندند، و اولاد و اهلش با او سلام وداع مى نمایند، و او را بالاى تختهء تابوت مى گذارند، و ازغسالخانه بیرون مى آورند، و بر او نماز مى خوانند.
و خارج مى گردانند او را از خانه هایى كه زینت داده بود و قصرهاى عالیهء بلندى كه بنا كرده بود و اتاق هاى تو در تو كه مهیا نموده بود، و مى گذارنداو را در لحد قبرى تنگ ، و روى لحد را با خشت محكم مى بندند، و در بالاى او سنگى مى گذارند، و گودال قبر او را از خاك و ریگ پرمى نمایند.

فتَحقّقَ حَذَرُه ، و نُسِى خَبرُه ، و رَجَعَ عنه ولیه جو صفیه ج و ندیمُه و نسیبُه جو حمیمُه ج ، و تَبَدَّلَ به قرینُه و حبیبُه جو صفیه و ندیمُه ج ، فَهُوَ حَشْوُ قبرٍ، و رهین ُقَفْرٍ، یسْعى فى جسمه دودُ قبرِه ، و یسیل صدیوُه من منخره ، یسحقُ ثوبُه جوج لحمُه ، و ینَشِّفُ دمَه ، و یرق عظمه حتّى یومِ حشرِه .
پس محقّق مى گردد ترس او، و فراموش مى شود خبر او. بعد از آن كسان وى او را تنها مى گذارند و از او مى گریزند، (و كم كم اسم او فراموش مى شود)، و نزد دوست و همدم خبر وى محو مى گردد، و دوست و رفیق و ندیم او مبدّل مى شوند. پس او میان قبر بى كس ماند، و مى خورند بدن او جراج كرم هاى قبرش ، و از سوراخ بینى او خون و كثافت جارى گردد، و مى پوسد كفن او، و گوشت بدنش مى ریزد، و خون او خشك مى گردد، و استخوان اوپوسیده مى گردد تا وقتى كه قیامت برپا شود.

فینْشَرُ من قبرِه ، و ینفُخ فى صورٍ، و یدعى لحشرٍ و نُشورٍ، فَثَمَّ بُعْثِرَت قُبورٌ، و حُصِّلَتْ صُدورٌ، و جِى ء بِكلِّ نبى ٍّ و صدّیق و شهید، و قصد للفصل بعبده خبیرٌ بصیرٌ.
آن وقت به امر حق تعالى اجزاى بدن او در قبر جمع مى شود، و در صور نفخه دمیده مى شود، و مردگان زنده مى گردند، و آنها را حاضر مى گردانند درصحراى محشر، جقبرها شكافته مى شودج و ظاهر مى گردد آنچه در باطن آنها پنهان بوده ، و در روز محشر مى آورند تمام انبیا و اولیا و شهداى (سخنران و گوینده ) را، و پروردگار عالم بینندهء توانا به تنهایى حكم فرما مى شود در كار بندگان خود.

فَكَمْ مِنْ زَفْرةٍ تُضْنیه ، و حَسرَةٍ تُنْضیه ، فى موقِفٍ مَهُولٍ جعظیم ٍج ، و مَشْهَدٍ جلیلٍ ججسیم ٍج ، بینَ یدَى ملكٍ كریم ٍ، بِكلِّ صغیرجةٍج و كبیرجةٍج علیم ٌ.
و چه بسیار در آن روز كه نفس در سینه حبس مى گردد و سنگین مى نماید صاحبش را، و چه بسیار حسرت و ندامت ها كه گوشت شخص را آب مى نماید،و مى ایستد در یك ایستگاه با هول بزرگى در مقابل پادشاه كریم بزرگ شأنى كه بر هر گناه كوچك و بزرگ بندگان خود عالم و داناست .

فحینئذ یلجِمُه عَرَقُه ، و یحْقِره قَلَقُه ، عَبْرَتُه غیرُ مَرحومةٍ، و صَرْخَتُه غَیرُ مَسْمُوعةٍ، و حُجَّتُه غیرُ مقبولةٍ، جو تَؤلُ صحیفتُه ج ، جوج تَبینَ جریدته ، و جنَطَقَ كلُّ عضوٍمنه  بسوءِ عملِه ، فشَهِدَتْ عینُه بِنَظرِه ، و یدُه ببطْشِه ، و رِجْلُه بِخَطْوِه ، و جَلدُه بِمسِّه ، و فَرجُه بِلَمْسِه ، جو یهَدِّدُهُ مُنكرٌ و نكیرٌ، و كُشِف عنه بصیرٌج .
در آن وقت از هیبت و بزرگى پروردگار و ترس از غضب او و شرمندگى و پشیمانى از لغزش هاى خود عرق سر تا پاى او جراج فرو مى گیرد. پست وبیچاره مى كند او را، و سخت مى شود قلق و اضطراب او، ولى افسوس كه در آن وقت كسى به گریه و بیچارگى او رحم نمى كند و به نالهء او گوش نمى دهد و حجّت و دلیل او را قبول نمى كند.
و بر مى گردانند نامهء اعمال او را به سوى او، و گناهان او هویدا مى گردد، و هر یك از اعضاى وى گویا مى شوند و شهادت مى دهند به اعمال بدى كه ازآنها صادر گشته . چشم شهادت مى دهد به آنچه كه دیده ، دست شهادت مى دهد به آنچه كرده از انواع ظلم و ستم ، پا شهادت مى دهد به حركاتى كه از وى ناشى شده ، پوست بدن او شهادت مى دهد به آنچه او به آنها رسیده ، فرج شهادت مى دهد به آنچه لمس كرده ، و منكر و نكیر سخت او را مى ترسانند، آن وقت چشم بصیرت او باز مى شود و عالم مى گردد به قبایح اعمال خود.

فسُلْسِلَ جَیدُه ، و غُلَّتْ یدُه ، و سیقَ یسحب وحدُه ، فَوَرَدَ جهنَّمَ بكَرْبٍ شدیدٍ، و ظَلَّ یعَذِّبُ فى جحیم ٍ، و یسْقى شَربةً من حمیم ٍ، تَشْوى وجهَه ، و تَسْلَخُ جِلْدَه ،یضْرِبُه زِبْنیته بِمقْمَعٍ من حدیدٍ، جوج یعودُ جِلدُه بعدَ نُضْجِه بِجلد جدیدٍ، یستغیثُ فَتُعرِضُ عنه خَزَنَةُ جهنّم َ، و یسْتَصْرِخُ فَیلْبَثُ حُقَبَةً یندم .
پس از آن زنجیر در گردن او مى گذارند و دست هاى او را غل مى كنند و با سختى و تنهایى او را مى كشند. پس وارد جهنّم مى شود با غم و غصّهء سخت ، وهمیشه در جهنّم معذّب مى باشد، و هرگاه تشنه شود او را سیراب مى نمایند از آب گرمى كه صورت او را بریان مى كند و پوست بدن او را مى كند، و باگرز آهنین ملائكه اى كه موكّل به جهنّم هستند مى زنند او را، و مبدّل مى شود پوست بدن او به پوست تازهء بعد از سوختن (تا آن كه به خوبى طعم عذاب را بچشد)، و هرچند به دربان جهنّم التماس و استغاثه مى نماید به فریادش نمى رسد و از وى روى مى گرداند و او فریاد مى كند. پس درنگ مى كند درجهنّم مدت هشتاد سال  (از سال هاى آخرت كه یك روزش پنجاه هزار سال دنیاست ).

نَعوذُ بربٍّ قدیرٍ من شرِّ كُلِّ مصیرٍ، وَ نَسْأَلُه عفوَ من رَضِى عنه ، و مَغْفِرةَ مَنْ قَبِل َ مِنه ، فهُوَ ولى ُّ مَسأَلَتى ، و مُنجِحُ طَلِبتى .
پناه مى برم به پروردگار قادر از شرّ روزى كه بر مى گردیم به سوى او، و مسألت مى نمایم از او كه عفو و بخشش نماید بر ما مثل بخشش نمودنش به كسى كه آمرزیده است او را و از وى خشنود مى باشد، زیرا كه اوست برآورندهء حاجات و مطالب من .

فَمَنْ زُحْزِحَ عن تعذیبِ رَبِّه سَكَن فى جنّتِه بِقُربِه ، و خُلِّدَ فى قُصورٍ مُشَیدَةٍ، و مُكنَ من حور عینٍ و حَفَدَةٍ، و طیفَ علیهِ بِكئوُس ٍ، و سكن حظیرةالفردوس ، و تَقَلَّبَ فى نعیم ٍ، و سُقِى من تَسْنیم ٍ، و شَرِبَ من عینٍ سلسبیل ٍ، ممزُوجةٍ بزنجبیل ٍ، مَختومَةٍ بِمسكٍ و عنبرٍ ، مُستدیمٍ للحُبُورِ ،مُستَشعرٍ للسُّرورِ ، جوج یشرَبُ من خُمور، فى روضٍ جمُشرق ٍج مُغدق ٍ، لیس یصَدَّعُ مَنْ شَرِبه ، و لیس ینْزِف ُ.
كسى كه نجات یابد از عذاب پروردگار ساكن مى گردد در بهشتى كه محلّ قرب پروردگار است ، و قرار مى گیرد در قصرهاى بسیار بلند زینت شده ، وفرمان فرما مى شود بر حور العین و خادم هاى بهشتى ، و پى در پى ظرف هاى شربت نزد او حاضر مى نمایند، و در بهشت در مقام بلند و پاكیزه ساكن مى شود، و زندگى مى كند در نعمت هاى بهشتى ، و به او مى نوشانند از تسنیم معطّر بهشتى .
و از چشمهء سلسبیل ـ كه مخلوط گشته به زنجبیل و مهر شده به مشك و عنبر ـ سیراب مى گردد، و همیشه در نعمت هاى بهشتى با حور و غلمان جاودان خواهد بود، و متنعّم در خوشى و لذّتى مى باشد كه انتها ندارد، و از مشروبات پاكیزهء خوشگوار بهشتى مى آشامد، و در باغى كه نورانى و با صفا وجویبار زیاد دارد مى خرامد، و با آن كه شراب بهشتى مى آشامد دردسر نمى بیند و مست نمى گردد و عقل او هم زایل نمى شود.

هذه منزلةُ مَنْ خَشِى رَبَّه ، و حَذَّرَ نفسَه جمعصیته ، و تلكَ عُقوبَةُ مَنْ عُصِى مشیئته ، و سَوَّلَتْ له نَفْسُه مَعْصِیةَ مُبْدیه ِ .
و این نعمت ها براى كسى مى باشد كه از پروردگار خود بترسد و بترساند نفس خود را از معاصى و نافرمانى حق تعالى ، و عذاب هاى جهنّم براى كسى مى باشد كه فریفتهء نفس خود گردد و مرتكب نافرمانى ایجادكنندهء خودش شود و مخالفت امر او را نماید.
و این كه جزاى معصیت كار جهنّم است و سزاى عبادت كننده بهشت مى باشد مطلبى است حق و حكمى است از روى عدالت جیعنى خداى متعال از روى عدالت در قیامت هر صاحب حقّى را به حقّ خود مى رساند .

ذلكَ قولٌ فصل ٌ، و حُكْمٌ عَدل ٌ، و خَیرُ قَصَصٍ قُص َّ، وَ وَعظٍ جبه نُص َّ، (تنزیلٌ مِن حَكیمٍ حمیدٍ) ، نَزَلَ بِه رُوحُ قُدُسٍ مبین ٍ، على نبى ّ مهتدٍ مكین ٍ،صَلَّتْ علیه رُسُلٌ سَفَرَةٌ، مُكَرَّمونَ بَرَرَةٌ، عُذْتُ بِربٍّ رحیمٍ مِن شرِّ كلِّ رجیم ٍ.
و این بیانات بهترین بیاناتى است كه گفته شده ، و بهترین موعظه هایى است كه از خدا و رسول ـ صلّى اللّه علیه و آله ـ به آنها تصریح شده ، و اینهاهمانست كه خداى حكیم در قرآن كریم به توسّط جبرئیل بر پیغمبر ـ صلّى اللّه علیه و آله ـ هدایت كنندهء ثابت قدم خود نازل فرموده . ملائكهء مكرمین طلب رحمت مى كنند بر آن پیغمبر ـ صلّى اللّه علیه و آله ، و پناه مى گیریم به پروردگار رحیم از شرّ هر شیطان رانده شده .

فَلْیتَضَرَّعْ مُتَضَرِّعُكُم ، وَ لْیبْتَهِلْ مُبْتَهِلُكُم ، وَ نَسْتَغْفِر جرب ُّج كلِّ مَربوبٍ لى ولَكم .
و باید تضرّع و زارى نمایید نزد حق تعالى و به او پناه ببرید و (توبه كنید) و از خداى تربیت كنندهء مخلوقات طلب آمرزش مى نمایم براى خودم و براى شما، و بس است مرا پروردگارم .

پى نوشت

1ـ این ترجمه برگرفته از كتاب مخزن اللئالى ، نوشتهء بانو مجتهده امین ، صص 125ـ 137مى باشد.( متن حاضر ترجمه بانو مجتهده امین می باشد) متن حاضر بر اساس شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید و كنز العمّال بازبینى ، و بر اساس ترجمه تنقیح شده است (حوزهء اصفهان ).

داعش...
ما را در سایت داعش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ایرانی xn--mgbpqt بازدید : 159 تاريخ : شنبه 29 خرداد 1395 ساعت: 19:46

چونکه ظرفی از علوم خالق یکتا علی است ------ ذات او تفسیر قران ، حجت کبرا علی است

خواند پیغمبر وجود خویشتن را شهر علم ------- گفت باب شهر علم و معنی طاها علی است

سیّ و دو حرف است هر علمی که اندر عالم است -- مصدر اندر هر حروف و آمر هر جا علی است

از الف ، اسماء اعظم ، ایمن و امن و امان ---------- ابتدا و انتها و آخر و اَولا علی است

با ، باء بسمله ، بحر علوم و باب علم----------- بوتراب و بوالحسن ، بیننده و بینا ،علی است

پ ، پسر عمّ پیمبر ، پاکزاد و پاک دین ---------- پیشرو ، مَر پیروان را ، پیشوا بر ما علی است

ت ، توانا تیغ او تبّار و تند و تیز دم ---------- تاج بخش و تاج دار و تخت و تاج آرا علی است

ث ، ثنای وی ثمین دُرّ و ثوابی با ثمر ---------- ثانی و ثالث ندارد ، عروة الوثقی علی است

جیم ، جسم و جانِ او ، جان جمال ذوالجلال ------ جلوه ی ذات جلاله ، جلّهُ شأنا علی است

چ ، چمن از چَهرِ بیچونش گرفته چتر گل --- چاره ساز و چاره جو ، چالاک در غَیرا علی است

ح ، حکیم حق پرست و حاکم حکم حمید ---- حِیدر و هم حَیِّدَر ، حلّال مشکل ها علی است

خ، خداوند خدیوِ خوشخصال خوبرخ ---------- خَیِّر و خیبر گُشا ، خاقان کشورها علی است

دال ، دیندار و دوا بر دردهای دردمند---------- دیده و دست خدا ، در دشت و در دریا علی است

ذال ، ذوالقرنین و ذوالاکتاف ، در ذیلش ذلیل ----- ذاکر و مذکور ، ذکر آت ذی القربی علی است

ر ، روان را روحِ روحِ رهنما و راهبر ---------- رحمت و راضی رضا و رَوضَة الخضرا علی است

ز ، زمان را زین و زیب و زینت و زیباست او ---------- زورمند و زُبده ، زوج زُهره ی زهرا علی است

ژ ، ژیان ، شیر دژم ، ژنرال اژدر در هژَبر ---------- ژَرف و ژاله جودِ وی ژُرژِ جهان پیرا علی است

س ، سزاوار ستایش ، سرور و سالار دین --------- ساکن و سیّار سبحان الّذی أسرا علی است

ش، شهید و شاهد و شهد و شه و شاهنشه است -- شیر شرزه،شهسوار شام تا بطحا علی است

صاد ، صاف و صفدر و صافیّ صمصام صفا --- صف شکن صدّیق و صادق صبح نور افزا علی است

ضاد ، ضرغام است و ضِیغم ضاربِ ضرب شدید --- خود ضیاء ضوبخش و بَیضَه و بَیضا علی است

طا ، طهور و طیّب و طاهر ، مطهّر هم طبیب ---- طالب و مطلوب طیر شاخه ی طوبا علی است

ظا ، ظهیر و ظَهر و اظهر ، مظهر فتح و ظفر ---------- ظلّ او ظلّ خدا و ظاهر و پیدا علی است

عین ، علیم و اعلم و علم علوم عالم است ------- علّت ایجاد عالم ، عالی و اعلی علی است

غین ، غیاث المستغیثین ، غیرتُ الله غیور -------- غالب غزوات لا مغلوب ، در غزوا علی است

ف ، فهیم و فیلسوف و فانی فی الله فصیح -------- فاتح و فتّاح فارس ، صاحب فتوا علی است

قاف ، قاضیّ قضا و قائد قوم قوی ---------- قائم اندر قاب قوسین ، قُرب اَو اَدنا علی است

کاف ، کارآگاه کار کارگاه کردگار ---------- کان و کَنز کبریا و جنّت المأوا علی است

گاف ، گفتارش گهر ، گُرز گرانش ، مرگبار ------ گونه گندم گون ، گیرا گوهر رخشا علی است

لام ، لعل لب ، چو لؤلؤ ، لازم و ملزوم اوست ------ لیس الاّ هو لَبیب و عاقل و دانا علی است

لام الف لا ، لا فتا الاّ علیُّ الله ، گفت ------ گوی ، لا حول ولا ، لا سیف را ، الاّ علی است

میم ، میر مؤمنین ، مولی الموالیّ و مهین ---- مهر و ماه و مه لقا ، محبوب ما فیها علی است

نون ، نوری نیّر و ناظم به نظم کائنات -------- نامدار و نامور ، زیبنده و زیبا علی است

واو ، والیّ ولایت ، وارث وَخشورِ پاک -------- او وزیر و او ولی ، والطّور و السّینا علی است

ه ، هوّز ، هادی هود هُمام هوشیار ------- هیبت الله هژبر و صحنه ی هِیجا علی است

ی ، یدالله است ، یار و یاور اندر یومِ دین ------ یِکّه مرد یوم خندق ، فرد بی همتا علی است

اوست بی تحصیل إعطا کرده بر من این بیان --- آنکه داده مَر زبان ،این گفته ی شیوا علی است

تا که هستم زنده در هر کار گویم : (یاعلی) ---- دادرس ، فریاد رس ، بر پیر و بر بُرنا علی است

فاش میگوید (امینی) خائف از تکفیر نیست-------نَبوَد او یزدان ولیکن خالق الاشیا علی است

 

داعش...
ما را در سایت داعش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ایرانی xn--mgbpqt بازدید : 133 تاريخ : شنبه 29 خرداد 1395 ساعت: 19:46

حضرت علی علیه السلام، تقسیم کننده بهشت و جهنم است

سخن گفتن از مقام والای امام اول شیعیان بسیار سخت و دشوار است و کسی جز خدا و رسولش و ائمه معصومین علیهم السلام نمی توانند او را وصف نمایند و گوشه ای از شخصیت همه جانبه او را تشریح نمایند.

 اولی آن است که از این وادی بگذریم و بگوییم علی ابن ابی طالب (علیه السلام) فقط بنده خدا بود

امام خمینی (ره) در مورد شخصیت ممتاز این یگانه دوران می فرماید:

«دانشمندان بزرگ جهانی می خواهند مولی امیرالمؤمنین را معرفی کنند و به دیگران بشناسانند یا کتاب نهج البلاغه را؟

ما با کدام مؤونه و با چه سرمایه ای می خواهیم در این وادی وارد شویم؟

در باره شخصیت علی ابن ابی طالب (علیه السلام) از حقیقت نا شناخته او صحبت کنیم یا با شناخت محجوب و مهجور خود؟

اصلا علی (علیه السلام) یک شخصیت ملکی و دنیایی است که ملکیان از او سخن می گویند، یا موجودی ملکوتی است که ملکوتیان او را اندازه گیری می کنند؟

اهل عرفان در باره او جز با سطح عرفان خود و فلاسفه و الهیون جز با علوم محدود خود با چه ابزاری به معرفی او بنشینند؟

تا چه حد او را شناخته اند تا ما مهجوران را آگاه کنند؟

دانشمندان و اهل فضیلت و عارفان و اهل فلسفه با همه فضائل و با همه دانش ارجمندشان، آنچه از آن جلوه تام حق دریافت کرده اند، در حجاب وجود خود و در آیینه محدود نفسانیت خویش است و مولی غیر آن است.

پس اولی آن است که از این وادی بگذریم و بگوییم علی ابن ابی طالب (علیه السلام) فقط بنده خدا بود و این بزرگترین شاخصه اوست که می توان از آن یاد کرد و پرورش یافته و تربیت شده پیامبر عظیم الشأن (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است.

داعش...
ما را در سایت داعش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ایرانی xn--mgbpqt بازدید : 148 تاريخ : شنبه 29 خرداد 1395 ساعت: 19:46

(اى علىّ) آن كس كه تو را به زبانش دوست‏ بدارد يك سوم ايمان، و آنكه با زبان و دلش به تو مهر ورزد، دو سوم ايمان را دارد، و كسى كه نه تنها به زبان و دل علاقمند باشد بلكه با دست خويش ياريت دهد ايمانش كامل است 

نبرد در سه جبهه

خلافت و زمامدارى على (علیه السلام) كه سراسر عدل و دادگرى و احياى سنتهاى اصيل اسلامى بود، بر گروهى سخت و گران آمد و صفوف مخالفتى در برابر حكومت او تشكيل گرديد. اين مخالفتها سرانجام به نبردهاى سه گانه با «ناكثين»، «قاسطين» و «مارقين» منجر گرديد كه ذيلاً در مورد هر يك جداگانه توضيح مختصرى مى دهيم:

 

نبرد با ناكثين

نبرد با ناكثين (پيمان شكنان) از اين جهت رخ داد كه طلحه و زبير كه با على بيعت كرده بودند، تقاضاى فرمانروايى بصره و كوفه را داشتند، ولى امام با درخواست آنان موافقت نكرد. آنان سرانجام مخفيانه مدينه را به عزم مكه ترك كردند و در آنجا با استفاده از بيت المال غارت شده توسط امويان، ارتشى تشكيل داده رهسپار بصره شدند و آنجا را تصرف نمودند. على (علیه السلام) مدينه را به عزم سركوبى آنان ترك گفت و در نزديكى بصره نبرد شديدى رخ داد كه پيروزى على (علیه السلام) و شكست ناكثين پايان يافت و اين همان جنگ جمل است كه در تاريخ براى خود سرگذشت گسترده اى دارد. اين نبرد در سال 36هجرى رخ داد.

 

نبرد با قاسطين

معاويه از مدتها قبل از خلافت على (علیه السلام) مقدمات خلافت را براى خود در شام تهيه ديده بود.

وقتى امام به خلافت رسيد، فرمان عزل او را صادر كرد، و يك لحظه نيز با ابقاى او بر حكومت شام موافقت نكرد. نتيجه اين اختلاف آن شد كه سپاه عراق و شام در سرزمينى به نام «صفين» به نبرد پرداختند و مى رفت كه سپاه على (علیه السلام) پيروز شود، اما معاويه با نيرنگ خاصى در ميان سربازان على (علیه السلام) اختلاف و شورش پديد آورد. سرانجام پس از اصرار زياد از جانب ياران على (علیه السلام)، امام ناچار تن به حكميت ابوموسى اشعرى و عمرو عاص داد كه آنان درباره مصالح اسلام و مسلمين مطالعه كنند و نظر خود را اعلام دارند.

فشار روى اميرمؤمنان جهت پذيرفتن مسئله حكميت به پايه اى رسيد كه اگر نمى پذيرفت، شايد رشته حيات او گسسته مى شد و مسلمانان با بحران شديدى روبرو مى شدند. پس از فرارسيدن موعدى كه قرار بود حكمين نظر خود را ابراز دارند، عمروعاص، ابوموسى را فريب داد و اين امر، نقشه موذيانه معاويه را بر همگان آشكار ساخت. پس از ماجراى حكميت تعدادى از مسلمانانى كه قبلاً با حضرت على همراه بودند، بر ضد ايشان خروج كردند، و امام را به خاطر قبول حكميتى كه خود بر وى تحميل كرده بودند، مورد انتقاد قرار دادند.

 

نبرد با مارقين

مارقين همان گروهى بودند كه على (علیه السلام) را وادار به پذيرش حكميت كردند، ولى پس از چند روز از كار خود پشيمان شده، خواستار نقض عهد از طرف امام شدند، اما على (علیه السلام) كسى نبود كه پيمان خود را بشكند و نقض عهد نمايد، لذا اينان كه همان خوارج مى باشند، در برابر على (علیه السلام) دست به صف آرايى زدند و در نهروان با على (علیه السلام) به جنگ پرداختند. حضرت على در اين نبرد پيروز گشت، ولى كينه ها در دلها نهفته ماند. اين نبرد در سال 38و يا به گفته برخى از مورخان در سال 39هجرى رخ داد.(1)

على (علیه السلام) سرانجام پس از چهار سال و چند ماه حكومت، در شب نوزدهم رمضان چهلم هجرى به دست عبدالرحمان بن ملجم كه يكى از افراد مارقين بود، ضربت خود و به شهادت رسيد.

----------------------------------

پی‌ نوشت:

1- در تنظيم و نگارش اين بخش، علاوه بر منابعى كه در پاورقيها ياد شده است، از كتاب «پژوهشى عميق پيرامون زندگى على (علیه السلام)» به قلم استاد معظم جعفر سبحانى (چاپ دوم، قم، جهان آرا) استفاده شده است.

---------------------------

حجة الإسلام و المسلمین حاج آقای مهدى پيشوايى

داعش...
ما را در سایت داعش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ایرانی xn--mgbpqt بازدید : 118 تاريخ : شنبه 29 خرداد 1395 ساعت: 19:46

دروغ میگوید هرکه گمان دارد مرا دوست دارد و علی (ع) را دشمن دارد

چهارمین بخش از زندگی حضرت علی علیه السلام:

از وفات پيامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) تا خلافت ظاهرى آن حضرت

پيش از آغاز اين بخش، مقدمتاً يادآور مى شويم كه جريان امامت، از رحلت پيامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) (در ماه صفر سال 11هجرى) تا سال وفات امام حسن عسكرى (علیه السلام) در ماه ربيع الاول سال 260به طور تقريبى چهار دوره را گذرانده، و هر دوره از لحاظ موضعگيرى امامان در برابر قدرتهاى مسلط، داراى ويژگي‌هايى بوده است. اين دوره ها عبارت بودند از:

 

1- دوره صبر يا مداراى امام با اين قدرتها. اين دوره سراسر بيست و پنج سال ميانه رحلت پيامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) (سال 11 هجرى) تا آغاز خلافت ظاهرى اميرمؤمنان (سال 35هجرى) را در بر مى گيرد.

 

2- دروه به قدرت رسيدن امام. اين دوره همان چهار سال و نه ماه خلافت اميرمؤمنان و چند ماه خلافت امام حسن (علیه السلام) است كه با همه كوتاهى و با وجود ملامتها و دردسرهاى فراوانى كه از سوى دشمنان رنگارنگ اسلام براى اين دو بزرگوار تراشيده شد، درخشنده ترين سالهاى حكومت اسلامى به شمار مى آيد.

3- دوره تلاش سازنده كوتاه مدت براى ايجاد حكومت و رژيم اسلامى. اين دوره شامل بيست سال فاصله صلح امام حسن (علیه السلام) (در سال 41 تا حادثه شهادت امام حسين (در محرم سال 61 است. پس از ماجراى صلح، عملاً كار نيمه مخفى شيعه شروع شده و برنامه هايى كه هدفش تلاش براى بازگرداندن قدرت به خاندان پيامبر در فرصت مناسب بود، آغاز گشت. اين فرصت، طبق برآورد عادى چندان دور از دسترس نبود، و با پايان يافتن زندگى شرارت آميز معاويه، اميد آن وجود داشت).

4- و بالاخره چهارمين دوره، تعقيب و ادامه همين روش در برنامه هايى دراز مدت بود. اين دوره در طول نزديك به دو قرن و با پيروزيها و شكست‌هايى در مراحل گوناگون، همراه با پيروزى قاطع در زمينه كار ايدئولوژيك و آميخته با صدها تاكتيك مناسب و مزين با هزاران جلوه از اخلاص و فداكارى، تعقيب گرديد.(1)

 

 

در گذشت پيامبر و مسئله رهبرى

على (علیه السلام) پس از پيامبر شايسته ترين فرد عالى براى اداره امور جامعه اسلامى بود و در حوزه اسلام بجز پيامبر اسلام، هيچ كس از نظر فضيلت، تقوا، بينش فقهى، قضائى، جهاد و كوشش در راه خدا و ساير صفات عالى انسانى به پايه على (علیه السلام) نمى رسيد. به دليل همين شايستگيها، آن حضرت بارها به دستور خدا و توسط پيامبر اسلام به عنوان رهبر آينده مسلمانان معرفى شده بود كه از همه آنها مهم‌تر جريان «غدير» است. از اين نظر انتظار مى رفت كه پس از درگذشت پيامبر، بلافاصله على (علیه السلام) زمام امور را در دست گيرد و رهبرى مسلمين را ادامه دهد. اما عملاً چنين نشد و مسير خلافت اسلامى پس از پيامبر منحرف گرديد و على (علیه السلام) از صحنه سياسى و مركز تصميم گيرى در ادامه امور جامعه بدور ماند.

 

دو راهى سرنوشت ساز

على (علیه السلام) اين انحراف را تحمل نكرد و سكوت در برابر آن را ناروا شمرد و بارها با استدلالها و احتجاجهاى متين خود، خليفه و هواداران او را مورد انتقاد و اعتراض قرار داد، ولى مرور ايام و سير حوادث نشان داد كه اين گونه اعتراضها چندان سودى ندارد و خليفه و هوادارانش در حفظ و ادامه قدرت خود مصرّند. در اين هنگام على بر سر دو راهى حساس و سرنوشت سازى قرار گرفت: يا مى بايست به كمك رجال خاندان رسالت و علاقه مندان راستين خويش كه حكومت جديد را مشروع و قانونى نمى دانستند، بپاخيزد و با توسل به قدرت، خلافت و حكومت را قبضه كند، و يا آنكه وضع موجود را تحمل كرده و در حدود امكان به حل مشكلات مسلمانان و انجام وظائف خود بپردازد.

از آنجا كه در رهبريهاى الهى، قدرت و مقام، هدف نيست، بلكه هدف چيزى بالاتر و ارج‌دارتر از حفظ مقام و موقعيت است و وجود رهبرى براى اين است كه به هدف تحقق ببخشد، لذا اگر روزى رهبر بر سر دوراهى قرار گرفت و ناگزير شد كه از ميان مقام و هدف، يكى را برگزيند، بايد از مقام رهبرى دست بردارد و هدف را مقدمتر از حفظ مقام و موقعيت رهبرى خويش بشمارد.

على (علیه السلام) كه با چنين وضعى روبرو شده بود، راه دوم را برگزيد. او با ارزيابى اوضاع و احوال جامعه اسلامى به اين نتيجه رسيد كه اگر اصرار به قبضه كردن حكومت و حفظ مقام و موقعيت رهبرى خود نمايد، وضعى پيش مى آيد كه زحمات پيامبر اسلام و خونهاى پاكى كه در راه اين هدف و براى آبيارى نهال اسلام ريخته شده است، به هدر مى رود.

امام در خطبه «شقشقيه» از اين دوراهى دشوار و حساس و رمز انتخاب راه دوم چنين ياد مى كند:

«... من رداى خلافت را رها ساختم، و دامن خود را از آن درپيچيدم (و كنار رفتم)، در حالى كه در اين انديشه فرو رفته بودم كه آيا با دست تنها (بدون ياور) بپاخيزم (وحق خود و مردم را بگيرم) و يا در اين محيط پرخفقان و ظلمتى كه پديد آورده اند، صبر كنم؟ محيطى كه پيران را فرسوده، جوانان را پير و مردان باايمان را تا واپسين دم زندگى به رنج وامى دارد.

(عاقبت) ديدم بردبارى و صبر، به عقل و خرد نزديكتر است، لذا شكيبايى ورزيدم، ولى به كسى مى ماندم كه خار در چشم و استخوان در گلو دارد، با چشم خود مى ديدم ميراثم را به غارت مى برند.»! (2)

 

امام به صبر خود در برابر انحراف اسلامى از مسير اصلى خود به منظور حفظ اساس اسلام در موارد ديگر نيز اشاره نموده است؛ از آن جمله در آغاز خلافت عثمان كه رأى شورا به نفع عثمان تمام شد و قدرت به دست وى افتاد، امام رو به ديگر اعضاى شورا كرده و فرمود:

«خوب مى دانيد كه من از همه كس به خلافت شايسته ترم. به خدا سوگند تا هنگامى كه اوضاع مسلمين روبراه باشد و در هم نريزد، و به غير از من به ديگرى ستم نشود، همچنان مدارا خواهم كرد.»(3)

 

 

خطرهاى داخلى و خارجى

«گفتيم كه على (علیه السلام) با ملاحظه خطرهايى كه در صورت قيام او جامعه اسلامى را تهديد مى كرد، از قيام و اقدام مسلحانه خوددارى كرد. ممكن است سؤال شود كه چه خطرهايى در آن زمان جامعه نوبنياد اسلامى را تهديد مى كرد؟

 

در پاسخ اين سوال مى توان خطرهاى داخلى و خارجى و ملاحظات و موانعى را كه باعث شد على (علیه السلام) از قيام مسلحانه صرفنظر كند، بدين ترتيب دسته بندى كرد.

1- اگر امام با توسل به قدرت و قيام مسلحانه در صدد قبضه حكومت و خلافت برمى آمد، بسيارى از عزيزان خود را كه از جان و دل به امامت و رهبرى او معتقد بودند، از دست مى داد. علاوه بر اينها گروه بسيارى از صحابه پيامبر كه به خلافت امام راضى نبودند، كشته مى شدند. اين گروه، هر چند در مسئله رهبرى در نقطه مقابل امام موضع گرفته بودند و روى كينه ها و عقده هايى كه داشتند، راضى نبودند زمام امور در دست على (علیه السلام) قرار بگيرد، ولى در امور ديگر اختلافى با امام نداشتند، و با كشته شدن اين عده كه به هر حال قدرتى در برابر شرك و بت پرستى و مسيحي‌گرى و يهودي‌گرى به شمار مى رفتند، قدرت مسلمانان در مركز به ضعف مى گراييد.

امام هنگامى كه براى سركوبى پيمان شكنان (طلحه و زبير) عازم «بصره» مى گرديد، خطبه اى ايراد كرد و در آن انگشت روى اين موضوع حساس گذاشت و فرمود:

«هنگامى كه خداوند پيامبر خود را قبض روح كرد، قريش با خودكامگى، خود را بر ما مقدم شمرده، ما را كه به رهبرى امت از همه شايسته تر بوديم، از حق خود باز داشت، ولى من ديدم كه صبر و بردبارى بر اين كار، بهتر از ايجاد تفرقه ميان مسلمانان و ريخته شدن خون آنان است؛ زيرا مردم، به تازگى اسلام را پذيرفته بودند و دين مانند مشكى مملو از شير بود كه كف كرده باشد و كوچكترين سستى و غفلت آن را فاسد مى سازد، و كوچكترين فرد، آن را وارونه مى كند».(4)

 

2- از آنجا كه بسيارى از گروهها و قبائلى كه در سالهاى آخر عمر پيامبر مسلمان شده بودند، هنوز آموزشهاى لازم اسلامى را نديده بودند و نور ايمان كاملاً در دل آنها نفوذ نكرده بود، هنگامى كه خبر درگذشت پيامبر اسلام در ميان آنان منتشر گرديد، گروهى از آنان پرچم «ارتداد» و بازگشت به بت پرستى را برافراشتند و عملاً با حكومت اسلامى در مدينه مخالفت نموده و حاضر به پرداخت ماليات اسلامى نشدند و با گردآورى نيروى نظامى، مدينه را بشدت مورد تهديد قرار دادند. به همين جهت نخستين كارى كه حكومت جديد انجام داد، اين بود كه گروهى از مسلمانان را براى نبرد با «مرتدان» و سركوبى شورش آنان بسيج كرد و سرانجام آتش شورش آنان با تلاش مسلمانان خاموش گرديد.(5)

در چنين موقعيتى كه دشمنان ارتجاعى اسلام، پرچم ارتداد را برافراشته و حكومت اسلامى را تهديد مى كردند، هرگز صحيح نبود كه امام پرچم ديگرى به دست بگيرد و قيام كند.

 

امام در يكى از نامه هاى خود كه به مردم مصر نوشته است، به اين نكته اشاره مى كند و مى فرمايد:

«... به خدا سوگند هرگز فكر نمى كردم و به خاطرم خطور نمى كرد كه عرب بعد از پيامبر، امر امامت و رهبرى را از اهل بيت او بگردانند و (در جاى ديگر قرار دهند، و باور نمى كردم) خلافت را از من دور سازند! تنها چيزى كه مرا ناراحت كرد، اجتماع مردم در اطراف فلانى (ابوبكر) بود كه با او بيعت كنند. (وقتى كه چنين وضعى پيش آمد) دست نگه داشتم تا اينكه با چشم خود ديدم گروهى از اسلام بازگشته و مى خواهند دين محمّد (صلّی الله علیه وآله وسلّم) را نابود سازند. (در اينجا بود) كه ترسيدم اگر اسلام و اهلش را يارى نكنم، بايد شاهد نابودى و شكاف در اسلام باشم كه مصيبت آن براى من از محروم شدن از خلافت و حكومت بر شما بزرگتر بود، چرا كه اين بهره دوران چند روزه دنيا است كه زائل و تمام مى شود، همانطور كه «سراب» تمام مى شود و يا ابرها از هم مى پاشند. پس در اين پيشامدها به پاخاستم تا باطل از ميان رفت و نابود شد و دين پابرجا و محكم گرديد.»(6)

 

همچنين امام در نخستين روزهاى خلافت خود طى خطبه اى اين موضوع را يادآورى نمود. «عبدالله بن جناده» مى گويد:

من در نخستين روزهاى زمامدارى على (علیه السلام) از مكه وارد مدينه شدم، ديدم همه مردم در مسجد پيامبر دور هم گرد آمده اند و انتظار ورود امام را مى كشند، ناگهان على (علیه السلام) در حالى كه شمشير خود را حمايل كرده بود، از خانه بيرون آمد، ديده ها به سوى او خيره شد، او در مسند خطابه قرار گرفت و سخنان خود را پس از حمد و ثناى خداوند چنين آغاز كرد:

«هان اى مردم! آگاه باشيد روزى كه پيامبر گرامى از ميان ما رخت بر بست، فكر مى كرديم كسى با ما، درباره حكومتى كه او پى افكنده بود، نزاع و رقابت نمى كند، و به حق ما چشم طمع نمى دوزد؛ زيرا ما وارث و ولىّ و عترت او بوديم، اما برخلاف انتظار، گروهى از قوم ما به حق ما تجاوز كرده و خلافت را از ما سلب كردند و حكومت به دست ديگران افتاد.

به خدا سوگند اگر ترس از ايجاد شكاف و اختلاف در ميان مسلمانان نبود، و بيم آن نمى رفت كه بار ديگر كفر و بت پرستى به سرزمين اسلام باز گردد و اسلام محو و نابود شود، با آنان به گونه ديگرى رفتار مى كرديم».(7)

 

3- علاوه بر خطر مرتدين، مدعيان نبوت و پيامبران دروغين مانند «مسيلمه»، «طليحه» و «سجاح» نيز در صحنه ظاهر شده و هر كدام طرفداران و نيروهایی دور خود گردآوردند و قصد حمله به مدينه را داشتند كه با همكارى و اتحاد مسلمانان پس از زحمات نيروهاى آنان شكست خوردند.

 

4- خطر حمله احتمالى روميان نيز مى توانست مايه نگرانى ديگرى براى جبهه مسلمين باشد، زيرا تا آن زمان مسلمانان سه بار با روميان رو در رو يا درگير شده بودند و روميان، مسلمانان را براى خود خطرى جدى تلقى مى كردند و در پى فرصتى بودند كه به مركز اسلام حمله كنند. اگر على (علیه السلام) دست به قيام مسلحانه مى زد، با تضعيف جبهه داخلى مسلمانان، بهترين فرصت به دست روميان مى افتاد كه از اين ضعف استفاده كنند.

 

با در نظر گرفتن نكات فوق، بخوبى روشن مى شود كه چرا امام صبر را بر قيام ترجيح داد. و چگونه با صبر و تحمل و تدبير و دور انديشى، جامعه اسلامى را از خطرهاى بزرگ نجات داد و اگر علاقه به اتحاد مسلمانان نداشت و از عواقب وخيم اختلاف و دو دستگى نمى ترسيد، هرگز اجازه نمى داد رهبرى مسلمانان از دست اوصياء و خلفاى راستين پيامبر خارج شود و به دست ديگران افتد.

----------------------------------

پی نوشت‌ها:

1- آيت الله خامنه اى، سيد على، پيشواى صادق، تهران، انتشارات سيد جمال (بى تا) ص 21

2- فسدلت دونها ثوبا و طويت عنها كشحا و طفقت ارتئى بين اصول بيد جذاء، او اصبر على طخيه عمياء يهرم فيها الكبير و يشيب فيها الصغير و يكدح فيها مومن حتى يلقى ربه فراءيت ان الصبر على هاتا احجى، فصبرت و فى العين قذى، و فى الحلق شجا، ارى تراثى نهبا. (نهج البلاغه، صبحى صالح، خطبه 3)

3- لقد علمتم انى احق الناس بها من غيرى، و والله لاسلمن ما سلمت امور المسلمين، و لم يكن فيها جور الا على خاصه.(نهج البلاغه، صبحى صالح، خطبه 74)

4- «ان الله لما قبض نبيه استاثرت علينا قريش بالامر و دفعنا عن حق من احق به من الناس كافْ فرايت ان الصبر على ذلك افضل من تفريق كلمه المسلمين و سفك دمائهم و الناس حديثو عهد بالاسلام و الدين يمخض مخض الرطب يفسده ادنى و هن و يقبله اقل خلق.»(سبحانى، جعفر، پژوهشى عميق پيرامون زندگى على ع، قم، جهان آرا، ص 222 به نقل از شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد.

5- البته اين سخن هرگز به معناى صحه گذاشتن بر تمامى عملكردهاى حكومت ابوبكر، نظير قتل مالك بن نويره نيست.

6- نهج البلاغه، صبحى صالح، نامه 62.

7-ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، تصحيح: محمّد ابوالفضل ابراهيم، چاپ اول، قاهره، داراحياء الكتب العربيه،1378هـ.ق، ج 1 ص 307.

داعش...
ما را در سایت داعش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ایرانی xn--mgbpqt بازدید : 124 تاريخ : شنبه 29 خرداد 1395 ساعت: 19:46

پيكار على بن ابيطالب در جريان جنگ خندق با عمرو بن عبدود از اعمال امت من تا روز قيامت حتماً افضل است

ج- در جنگ احزاب (خندق)

جنگ احزاب، چنانكه از نامش پيداست، نبردى بود كه در آن تمام قبائل و گروههاى مختلف دشمنان اسلام براى كوبيدن «اسلام جوان» متحد شده بودند. بعضى از مورخان نفرات سپاه «كفر» را در اين جنگ بيش از ده هزار نفر نوشته ‏اند، در حالى كه تعداد مسلمانان از سه هزار نفر تجاوز نمى‏ كرد.

سران قريش كه فرماندهى اين سپاه را به عهده داشتند، با توجه به نفرات و تجهيزات جنگى فراوان خود، نقشه جنگ را چنان طراحى كرده بودن كه به خيال خود با اين يورش، مسلمانان را بكلى نابود سازند و براى هميشه از دست محمّد (صلّی الله علیه وآله وسلّم) و پيروان او آسوده شوند!. زمانى كه گزارش تحرك قريش به اطلاع پيامبر اسلام رسيد، حضرت شوراى نظامى تشكيل داد. در اين شورا، سلمان پيشنهاد كرد كه در قسمتهاى نفوذپذير اطراف مدينه خندقى كنده شود كه مانع عبور و تهاجم دشمن به شهر گردد. اين پيشنهاد تصويب شد و ظرف چند روز با همت و تلاش مسلمانان خندق آماده گرديد؛ خندقى كه پهناى آن به قدرى بود كه سواران دشمن نمى‏ توانستند از آن با پرش بگذرند، و عمق آن نيز به اندازه‏اى بود كه اگر كسى وارد آن مى ‏شد، به آسانى نمى ‏توانست بيرون بيايد.

سپاه قدرتمند شرك با همكارى يهود از راه رسيد. آنان تصور مى ‏كردند كه مانند گذشته در بيابانهاى اطراف مدينه با مسلمانان روبرو خواهند شد، ولى اين بار اثرى از آنان در بيرون شهر نديده و به پيشروى خود ادامه دادند و به دروازه شهر رسيدند و مشاهده خندقى ژرف و عريض در نقاط نفوذپذير مدينه، آنان را حيرت زده ساخت؛ زيرا استفاده از خندق در جنگهاى عرب بى‌سابقه بود. ناگزير از آن سوى خندق شهر را محاصره كردند.

محاصره مدينه مطابق بعضى از روايات حدود يك ماه به طول انجاميد. سربازان قريش هر وقت به فكر عبور از خندق مى‌ افتادند، با مقاومت مسلمانان و پاسداران خندق كه با فاصله هاى كوتاهى در سنگرهاى دفاع موضع گرفته بودند، روبرو مى شدند و سپاه اسلام هر نوع انديشه تجاوز را با تيراندازى و پرتاب سنگ پاسخ مى گفت. تيراندازى از هر دو طرف روز و شب ادامه داشت و هيچ يك از طرفين بر ديگرى پيروز نمى شد.

از طرف ديگر، محاصره مدينه توسط چنين لشكرى انبوه، روحيه بسيارى از مسلمانان را بشدت تضعيف كرد، بويژه آنكه خبر پيمان شكنى قبيله يهودى «بنى قريظه» نيز فاش شد و معلوم گرديد كه اين قبيله به بت پرستان قول داده اند كه به محض عبور آنان از خندق، اينان نيز از اين سوى خندق از پشت جبهه به مسلمانان حمله كنند.

 

روزهاى حساس و بحرانى

قرآن مجيد وضع دشوار و بحرانى مسلمانان را در جريان اين محاصره در سوره احزاب بخوبى ترسيم كرده است:

«اى كسانى كه ايمان آورده ايد نعمت خدا را بر خويش يادآور شويد، در آن هنگام كه لشكرهاى (عظيمى) به سراغ شما آمدند، ولى ما باد و طوفان سخت و لشكريانى كه آنان را نمى ديديد، بر آنها فرستاديم (و به اين وسيله آنها را در هم شكستيم) و خداوند به آنچه انجام مى دهيد، بيناست.

به خاطر بياوريد زمانى را كه آنها از طرف بالا و پايين شهر شما وارد شدند (و مدينه را محاصره كردند) و زمانى را به ياد آوريد كه چشمها از شدت وحشت خيره شده بود و جانها به لب رسيده بود و گمانهاى گوناگون (بدى) به خدا مى برديد! در آن هنگام مؤمنان آزمايش شدند و تكان سختى خوردند.

به خاطر بياوريد زمانى را كه منافقان و كسانى كه در دلهايشان بيمارى بود، مى گفتند خدا و پيامبرش جز وعده هاى دروغين به ما نداده اند.

نيز به خاطر بياوريد زمانى را كه گروهى از آنها گفتند: اى اهل يثرب!(مردم مدينه) اينجا جاى توقف شما نيست، به خانه هاى خود باز گرديد. و گروهى از آنان از پيامبر اجازه بازگشت مى خواستند و مى گفتند خانه هاى ما بدون حفاظ است، در حالى كه بدون حفاظ نبود، آنها فقط مى خواستند (از جنگ) فرار كنند.

آنها چنان ترسيده بودند كه اگر دشمنان از اطراف و جوانب مدينه بر آنان وارد مى شدند و پيشنهاد بازگشت به سوى شرك به آنها مى كردند، مى پذيرفتند، و جز مدت كمى براى انتخاب اين راه درنگ نمى كردند.(1)

 

اما با وجود وضع دشوارى مسلمانان، خندق مانع عبور سپاه احزاب شده و ادامه اين وضع براى آنان سخت و گران بود؛ زيرا هوا رو به سردى مى رفت و از طرف ديگر، چون آذوقه و علوفه اى كه تدارك ديده بودند تنها براى جنگ كوتاه مدتى مانند جنگ بدر و احد كافى بود، با طول كشيدن محاصره، كمبود علوفه و آذوقه به آنان فشار مى آورد و مى رفت كه حماسه و شور جنگ از سرشان بيرون برود و سستى و خستگى در روحيه آنان رخنه كند. از اين جهت سران سپاه چاره اى جز اين نديدند كه رزمندگان دلاور و تواناى خود را از خندق عبور دهند و به نحوى بن بست جنگ را بشكنند. از اين رو پنج نفر از قهرمانان لشكر احزاب، اسبهاى خود را در اطراف خندق به تاخت و تاز در آورده و از نقطه تنگ و باريكى به جانب ديگر خندق پريدند و براى جنگ تن به تن هماورد خواستند.

 

يكى از اين جنگاوران، قهرمان نامدار عرب بنام «عمرو بن عبدود» بود كه نيرومندترين و دلاورترين مرد رزمنده عرب به شمار مى رفت، او را با هزار مرد جنگى برابر مى دانستند و چون در سرزمينى بنام «يليل» به تنهايى بر يك گروه دشمن پيروز شده بود، «فارس يليل» شهرت داشت.

عمرو در جنگ بدر شركت جسته و در آن زخمى شده بود و به همين دليل از شركت در جنگ احد باز مانده بود و اينك در جنگ خندق براى آنكه حضور خود را نشان دهد، خود را نشاندار ساخته بود.

عمرو پس از پرش از خندق، فرياد «هل من مبارز» سرداد و چون كسى از مسلمانان آماده مقابله با او نشد، جسورتر گشت و عقائد مسلمانان را به باد استهزاء گرفت و گفت: «شما كه مى گوييد كشتگانتان در بهشت هستند و مقتولين ما در دوزخ، آيا يكى از شما نيست كه من او را به بهشت بفرستم و يا او مرا به دوزخ روانه كند؟!»

سپس اشعارى حماسى خواند و در ضمن آن گفت: «بس كه فرياد كشيدم و در ميان جمعيت شما مبارز طلبيدم، صدايم گرفت!»(2)

 

نعره هاى پى در پى عمرو، چنان رعب و ترسى در دلهاى مسلمانان افكنده بود كه در جاى خود ميخكوب شده قدرت حركت و عكس العمل از آنان سلب شده بود.(3)

هر بار كه فرياد عمرو براى مبارزه بلند مى شد، فقط على (علیه السلام) بر مى خاست و از پيامبر اجازه مى خواست كه به ميدان برود، ولى پيامبر موافقت نمى كرد. اين كار سه بار تكرار شد. آخرين بار كه على (علیه السلام) باز اجازه مبارزه خواست، پيامبر به على (علیه السلام) فرمود: اين عمرو بن عبدود است!

على (علیه السلام) فرمود: من هم على هستم! (4)

 

سرانجام پيامبر اسلام (صلّی الله علیه وآله وسلّم) موافقت كرد و شمشير خود را به او داد، و عمامه بر سرش بست و براى او دعا كرد

على (علیه السلام) كه به ميدان جنگ رهسپار شد، پيامبر اسلام (صلّی الله علیه وآله وسلّم) فرمود: «برز الاسلام كله إلى الشرك كله»: تمام اسلام در برابر تمام كفر قرار گرفته است.(5)

 

اين بيان بخوبى نشان مى دهد كه پيروزى يكى از آنى دو نفر بر ديگرى، پيروزى كفر بر ايمان و ايمان بر كفر بود و به تعبير ديگر، كارزارى بود سرنوشت ساز كه آينده اسلام و شرك را مشخص مى كرد.

على (علیه السلام) پياده به طرف عمرو شتافت و چون با او رو در رو قرار گرفت، گفت: تو با خود عهد كرده بودى كه اگر مردى از قريش يكى از سه چيز را از تو بخواهد آن را بپذيرى.

او گفت: چنين است.

- نخستين درخواست من اين است كه آيين اسلام را بپذيرى.

- از اين در خواست بگذر.

- بيا از جنگ صرف نظر كن و از اينجا برگرد و كار محمّد (صلّی الله علیه وآله وسلّم) را به ديگران واگذار. اگر او راستگو باشد، تو سعادتمندترين فرد به وسيله او خواهى بود و اگر غير از اين باشد، مقصود تو بدون جنگ حاصل مى شود.

- زنان قريش هرگز از چنين كارى سخن نخواهند گفت. من نذر كرده ام كه تا انتقام خود را از محمّد نگيرم بر سرم روغن نمالم.

- پس براى جنگ از اسب پياده شو.

- گمان نمى كردم هيچ عربى چنين تقاضايى از من بكند. من دوست ندارم تو به دست من كشته شوى، زيرا پدرت دوست من بود. برگرد، تو جوانى.

- ولى من دوست دارم تو را بكشم.

عمرو از گفتار على (علیه السلام) خشمگين شد و با غرور از اسب پياده شد و اسب خود را پى كرد و به طرف حضرت حمله برد. جنگ سختى درگرفت و دو جنگاور باهم درگير شدند. عمرو در يك فرصت مناسب ضربت سختى بر سر على (علیه السلام) فرود آورد. على (علیه السلام) ضربت او را با سپر دفع كرد، ولى سپر دو نيم گشت و سر آن حضرت زخمى شد، در همين لحظه على (علیه السلام) فرصت را غنيمت شمرده ضربتى محكم بر او فرود آورد و او را نقش زمين ساخت. گرد و غبار ميدان جنگ مانع از آن بود كه دو سپاه نتيجه مبارزه را از نزديك ببينند. ناگهان صداى تكبير على (علیه السلام) بلند شد

غريو شادى از سپاه اسلام برخاست و همگان فهميدند كه على (علیه السلام) قهرمان بزرگ عرب را كشته است.(6)

 

كشته شدن عمرو سبب شد كه آن چهار نفر جنگاور ديگر كه همراه عمرو از خندق عبور كرده و منتظر نتيجه مبارزه على و عمرو بودند، پا به فرار بگذارند! سه نفر از آنان توانستند از خندق به سوى لشكرگاه خود بگذرند، ولى يكى از آنان بنام «نوافل» هنگام فرار، با اسب خود در خندق افتاد و على (علیه السلام) وارد خندق شد و او را نيز به قتل رساند!

با كشته شدن اين قهرمان، سپاه احزاب روحيه خود را باختند، و از امكان هر گونه تجاوز به شهر، بكلى نااميد شدند و قبائل مختلف هر كدام به فكر بازگشت به زادگاه خود افتادند.

آخرين ضربت را خداوند عالم به صورت باد و طوفان شديد بر آنان وارد ساخت و سرانجام با ناكامى كامل راه خانه هاى خود را در پيش گرفتند.(7)

 

پيامبر اسلام (صلّی الله علیه وآله وسلّم) به مناسبت اين اقدام بزرگ على (علیه السلام) در آن روز به وى فرمود:

«اگر اين كار تو را امروز با اعمال جميع امت من مقايسه كنند، بر آنها برترى خواهد داشت؛ چرا كه با كشته شدن عمرو، خانه اى از خانه هاى مشركان نماند مگر آنكه ذلتى در آن داخل شد، و خانه اى از خانه هاى مسلمانان نماند مگر اينكه عزتى در آن وارد گشت».(8)

محدث معروف اهل تسنن، «حاكم نيشابورى»، گفتار پيامبر را با اين تعبير نقل كرده است:

لَمبارز على بن ابى طالب لعمرو بن عبدود يوم الخندق افضل من اعمال امتى الى يوم القيامه:(9)

(پيكار على بن ابيطالب در جريان جنگ خندق با عمرو بن عبدود از اعمال امت من تا روز قيامت حتماً افضل است).

 

البته فلسفه اين سخن روشن است: در آن روز اسلام و قرآن در صحنه نظامى بر لب پرتگاه قرار گرفته بود و بحرانى ترين لحظات خود را مى پيمود و كسى كه با فداكارى بى نظير خود اسلام را از خطر نجات داد و تداوم آن را تا روز قيامت تضمين نمود و اسلام از بركت فداكارى او ريشه گرفت، على (علیه السلام) بود، بنابراين عبادت همگان مرهون فداكارى اوست.

----------------------------------

پی نوشت‌ها:

1- احزاب: 814

2- و لقد بححت عن الندا يجمعكم هل من مبارز.

3- واقدى رعب شديد مسلمانان را با اين جمله مجسم مى كند: «كان على رؤوسهم الطير»: گويى برسرشان پرنده نشسته بود.(محمّد بن عمربن واقدى، المغازى، تصحيح: مارسدنس جوئز، بيروت، موسسه الاعلمى (بى تا) ج 2 ص 470.

4- ابن ابى الحديد، نهج البلاغه، تحقيق: محمّد ابوالفضل ابراهيم، چاپ اول، قاهره، داراحياء الكتب العربيه، 1378 ج 13 ص 248.

5- مجلسى، محمّد باقر، بحارالانوار، تهران، دارالكتب الاسلاميه، (بى تا) ج 20 ص 215(به نقل از كراجكى.

6- محمّد بن عمر بن واقدى، المغازى، تصحيح: مارسدنس جونز، بيروت، موسسه الاعلمى، (بى تا) ج 2 ص 471.

7- جريان پيكار سرنوشت ساز على ع با عمروبن عبدود، علاوه بر منابع پيشين، با اندكى تفاوت، در كتابهاى ياد شده در زير نيز نقل شده است.

-بحار الانوار، تهران، دارالكتب الاسلاميه (بى تا) ج 20 ص 206-207.

- الخصال، تصحيح: على اكبر غفارى، قم، جامعْ المدرسين فى الحوزْ العلميْ قم، 1403هـ.ق، ص 560.

- السيره النبويه، تحقيق: مصطفى السقا، ابراهيم الابيارى، و عبدالحفيظ شلبى، قاهره، مكتبه مصطفى البابى الحلبى، (افست مكتبه الصدر تهران) 1355ه ق، ج 3 ص 236.

- الكامل فى التاريخ، بيروت، دارصادر، 1399هـ.ق، ج 2 ص 181.

- الارشاد، قم مكتبه بصيرتى (بى تا) ص 54.

8- مجلسى، محمّد باقر، بحارالانوار، تهران، داراكتب الاسلاميه (بى تا) ج 20ص 216.

9- المستدرك على الصحيحين، تحقيق و اعداد: عبدالرحمن المرعشى، چاپ اول، بيروت، دارالمعرفة، 1406 هـ.ق، ج 3 ص 32.

داعش...
ما را در سایت داعش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ایرانی xn--mgbpqt بازدید : 146 تاريخ : شنبه 29 خرداد 1395 ساعت: 19:46